سالیوان، به عنوان یکی از نظریه پردازان برجسته نو فروید گرایی، شکل گیری و رشد اضطراب را به میزان قابل توجهی مرتبط با کودکی می داند.
«به تصور سالیوان، اضطراب در طفل و از آشفتگی روابط بین مادر و طفل سرچشمه می گیرد. او اضطراب را عامل عمده ای در رشد شخصیت و نیز در پیدایش تمام بیماری های هیجانی و پسیکوپاتولوژی تلقی می کند.» (راو، به نقل از وهاب زاده، ۱۳۶۶).
دیدگاه هورنای
هورنای، ریشه اضطراب های نوروتیک را در برخوردهای والدین با کودک ترسیم نموده و شکل گیری اضطراب در شخصیت را متأثر از این برخورد می داند. بدین معنا که عادات کودک در اتکا به والدین، می تواند زمینه سازی برای تکوین شخصیتی وی، در آتی گردد. وی می نویسد:
«مهمترین عاملی که بیش از هرچیز موجب اضطراب و تشویش کودک می گردد احساس سوء ظن و بدگمانی است که نسبت به اطرافیان خود پیدا می کند. بچه احساس می کند که در محبت و دوستی، توجه و مراقبت و لطف و احسان پدر و مادرش نسبت به او صداقت وجود ندارد و جز تظاهر و ریا چیز دیگری نیست. البته مقداری از این احساس، بی اساس است و ناشی از ضعف طبیعی کودک می باشد. اما در حقیقت، علت عمده آن تلون مزاج و رفتار متضاد و متغیر پدر و مادر نسبت به کودک است.» (هورنای، بنقل از مصفا، ۱۳۶۱).
هورنای بر اصل اضطراب بنیادی تأکید، و بیم و احساس نا امنی در کودک را ناشی از روابط او با والدین می داند که به صورت اغماض بیش از اندازه، سلطه جویی، بی ثباتی و بی تفاوتی نسبت به او عمل می کند. در نتیجه، طفل بدون احساس تعلق به کسی، به حال خود رها می شود و تخاصم و تعارض، از این «اضطراب بنیادی» مشتق می شود (راو، به نقل از وهاب زاده، ۱۳۶۶).
شرایط نامناسب و ناهنجار موجب می شود که کودک از رشد طبیعی خود منحرف گردد و نتواند استعدادها و امکاناتی که بالقوه در او است، پرورش دهد. شرایط ناهنجار و مانع رشد عبارتند از تحقیر - اجحاف و تعدی و زور و فشار - عدم رعایت احتیاجات خاص کودکان، بی علاقگی و بی توجهی به او، تبعیض بین بچه ها - ایجاد محیط ناامن - سخت گیری بیش از حد - ایراد و انتقاد و بهانه جویی بی مورد - زیاد از بچه مواظب و حمایت کردن - و فقدان محبت صادقانه، که اینها از مهمترین عوامل و شرایطی است که مانع رشد طبیعی و سالم کودک می گردد و یک احساس ناایمنی، اضطراب، تشویش و دلهره دائمی در او ایجاد می نماید. اضطراب و تشویشی را که بدین طریق به وجود می آید من «اضطراب اساسی» می نامم (هورنای، بنق از مصفا، ۱۳۶۸).
به زعم هورنای، اضطراب اساسی شکل یافته در ایام کودکی در فعالیت های اجتماعی انسان تأثیر گذاشته و این امر، به نوبه خود می تواند منجر به تولید هراس و اضطراب گردد. چنانچه نوشته است:
«شخصی که نیازی نوروتیک به داشتن شخصیتی سنگین و متین در بین مردم دارد، در اجتماعات بی اختیار خود را می گیرد و موانع روانی در وی، او را از بگو و بخند - رقصیدن، و یا هر کار دیگری که با شخصیت نقاشی شده در ذهن وی مغایرت داشته باشد، بازمی دارند. هرنوع انحراف از مسیری که گرایش های نوروتیک مشخص ایجاد می کند، تولید هراس و اضطراب زیادی در وی می نماید، و این هراس و اضطراب بی شباهت از هراس و اضطراب بند بازی که تعادل خود را از دست بدهد، نیست» (پارسای، ۱۳۶۲).
[۱]-Sullivan
[۲]- Karen Horney