1. 1. تعصب بر پیشفرضهای مذهبی……………………………………….. 208
1. 2. جعلی دانستن منابع روایی طرف مقابل……………………………………….. 210
1. 3. اطلاق «تفسیر به رأی» به تفاسیر مذهب دیگر……………………………… 211
1. 4. خارج دانستن فرقه مقابل از دین……………………………………….. 212
2. آسیبهای روشی………………………………………. 214
2. 1. آسیبهای حوزه نقل……………………………………….. 214
2. 1. 1. عدم ذکر نام صاحبان اقوال………………………………………214
2. 1. 2. نقل باواسطه………………………………………. 215
2. 1. 3. نقل نادرست………………………………………… 216
2. 1. 4. اطلاق عقیده عدهای محدود به یک مذهب………………………… 218
2. 2. آسیبهای حوزه نقد………………………………………. 219
2. 2. 1. بهکارگیری ادبیات ناپسند………………………………………. 219
2. 2. 2. استدلالهای بعید………………………………………. 220
2. 2. 3. استناد به منابع ضعیف و غیر معتبر……………………………… 223
2. 2. 4. تکیه به ذوقیات………………………………………… 225
2. 2. 5. رها کردن اقوال بدون داوری……………………………………….. 225
2. 2. 6. طفره رفتن از ذکر شواهد و دلایل……………………………………….. 226
نتایج و پیشنهادها……………………………………… 228
فهرست منابع………………………………………. 232
این مطلب را هم بخوانید :
الف. کتب فارسی……………………………………….. 232
ب. کتب عربی……………………………………….. 235
ج. کتب لاتین……………………………………….. 240
د. مقالات………………………………………… 240
ه. سایتهای اینترنتی……………………………………….. 242
نمایهها ………………………………………243
الف. نمایه آیات………………………………………… 243
ب. نمایه روایات………………………………………… 244
ج. نمایه اصطلاحات………………………………………… 245
د. نمایه کتب………………………………………… 245
چکیده:
گسترش مطالعات تطبیقی و کارآمدی آن در حوزه علوم انسانی، سبب شده تا این روش مطالعاتی به ساحت دانش تفسیر نیز راه یابد و تا مرز تأسیس رشتهای دانشگاهی با این عنوان پیش رود. این در حالی است که هنوز دیدگاههای مختلفی که در باب تفسیر تطبیقی وجود دارد، مورد سنجش و ارزیابی قرار نگرفته است. پژوهش حاضر با پیشگرفتن مراحل توصیف، تحلیل و داوری تلاش نموده تا بنیانهای معرفتی مقوله مورد بحث را تبیین کند و به تصحیح و تعمیق کوششهای انجامشده در باب تفسیر تطبیقی بپردازد. بررسی تحلیلی قرائتهایی که از تفسیر تطبیقی وجود دارد، معلوم کرد که در باب چیستی تفسیر تطبیقی، اتفاقنظری میان تفسیرپژوهان وجود ندارد و تفسیر تطبیقی اقسام مختلفی را از حیث متعلق مقایسه دربردارد. در این تحقیق با فرض متعلق دیدگاههای تفسیری شیعی-سنی برای تطبیق، میراث تفسیری از حیث تطبیق مورد بررسی قرار گرفت و معلوم شد که تفسیر تطبیقی نوظهور، صورت تکاملیافته و جامع تطبیق در سنت تفسیری است. همچنین در این مطالعه، سیر تاریخی جریان تطبیق در عرصه تفسیر قرآن و نقاط عطف آن معلوم گردید. با تکیه بر همین اطلاعات، مشخصه های روششناختی تفسیر تطبیقی، از حیث مبانی، رهیافت و روش تبیین شد. مبانی یک مفسر در تفسیر تطبیقی پس از اذعان به وجود اختلاف در تفسیر آیات از حیث مذهب، بر حقانیت باورهای ویژه مذاهب و میزان اعتبار منابع تفسیری مذهب دیگر استوار است که بر اساس این مبانی، دو نوع رهیافت تقریبی و جدلی، رهیافتهای اصلی تفسیر تطبیقی هستند. در این تحقیق، روش انجام تفسیر تطبیقی در دو حوزه نقل و نقد آرا و آسیبهایی که از همین حیث و نیز از جهت مبنا، تفسیر تطبیقی را تهدید میکند، بیان شد تا با پیرایش آنچه رهزن است، بتوان تفسیر تطبیقی را در مسیری هدایت کرد که به ضابطهمندی و کارآمدی هر چه بیشتر دانش تفسیر قرآن بینجامد.
مقدمه:
امروزه مطالعات تطبیقی مقبولیت وسیعی یافته است. این گونه نوظهور از تحقیق و پژوهش، هم در حوزه مطالعات غیردینی (همچون ادبیات تطبیقی، فلسفه تطبیقی، حقوق تطبیقی و …) و هم در ساحت مطالعات دینی (همچون دینشناسی تطبیقی) و هم در قلمرو مطالعات اسلامی (همچون فقه مقارن/تطبیقی)، از رواج و رونق غیر قابل انکاری برخوردار شده است. نکته قابل توجه آن است که در بیشتر این علوم، محققان به تطبیق آرا و نظریات و مکاتب و … پرداختهاند، ولی کمتر کسی درصدد برآمده که تحقیق کند و ببیند مطالعه تطبیقی در آن علم خاص چیست یا چه میتواند باشد؟ این در حالی است که خودِ مطالعه تطبیقی نیز بهمثابه یکی از اقسام مطالعه و پژوهش هنوز در معرض پرسش و تأمل بسیاری قرار دارد و در بابِ چیستی، روش و مسائل مربوط بدان، چالشهای جدی و قابلِ تأملی وجود دارد. بیگمان ظهور و پیدایش عنوان تازه «تفسیر تطبیقی» در دو سه دهه اخیر و پدید آمدن آثار تفسیری بدین نام تحت تأثیر قلمروهای معرفتی دیگر علوم بوده است. با این حال، توجه بدین نکته مهم است که تطبیق در علوم اسلامی سابقهای دیرینه دارد و چه بسا تفسیر تطبیقی بیشتر از آن که از علوم غیر دینی الگو گرفته و وامدار آنها باشد، تحت تأثیر علوم اسلامی رشد کرده باشد.
مقبولیتی که تفسیر تطبیقی یافته و آن را تا حد تأسیس یک رشته دانشگاهی ارتقا داده است، لزوم شناخت بنیانهای معرفتی آن و تببین این بنیانها را دوچندان میکند. این رساله عهدهدار انجام این امر مهم است که پیش از این مغفول واقع شده است. در این رساله سعی شده است در باب چیستی، مبنا و روش تفسیر تطبیقی بهصورت علمی بحث شود.
مقوله تفسیر تطبیقی را از دو حیث باید بررسی کرد. از حیث تفسیر و از حیث تطبیق. تفسیر تطبیقی از این حیث که تفسیر است باید مشخصه های یک تفسیر را از جهات مختلف داشته باشد و از این حیث که تطبیقی است، انتظار میرود و بایسته است که دارای ویژگیهای یک مطالعه تطبیقی باشد. رعایت این دو حیث، چالشی بر سر راه تفسیر تطبیقی است.
موضوع این رساله در فضای علمیای شکل گرفته است که تفسیر تطبیقی خود بهعنوان رشتهای آکادمیک تدریس و تحصیل میشود و مراد از این رشته چه در بدو تأسیس و چه در ادامه، تنها تطبیق دیدگاههای شیعی ـ سنی است، لذا طبیعی مینمود که فرض اولیه این رساله چنین باشد که تفسیر تطبیقی به معنای تطبیق دیدگاههای شیعه و اهل سنت در تفسیر قرآن است؛ اما پس از مطالعه همهجانبه نویسنده و اطلاع از دیدگاههای تفسیرپژوهان اهل سنت که تقدم زمانی بر نظریهپردازی شیعه دارد، معلوم شد که تلقیهای متفاوتی در ساحت تفسیرپژوهی وجود دارد و چنین نیست که تفسیر تطبیقی محدود به مقایسه دیدگاههای شیعه و سنی باشد. این اتفاق به خودی خود برای رساله حاضر دستاوردی نو محسوب میشد. از همینرو در فصل دوم، همه تلقیهای موجود در خصوص تفسیر تطبیقی، گزارش شد و فصل مذکور که میخواست چیستی «تفسیر تطبیقی» به معنای تطبیق دیدگاههای شیعی ـ سنی را بررسی و نقد کند، رسالتی وسیعتر و مهمتر برای خود یافت و آن توصیف، تحلیل و داوری در باب همه تلقیهای موجود بود. ناگفته نماند که چون فضای تفسیرپژوهی بحث حاضر، نیاز مبرمی به بررسی و نقد چیستی تفسیر تطبیقی داشت، گزارش و تحلیل همه تلقیها در راستای رفع این نیاز، از ضرورت غیر قابل انکاری برخوردار بود. با درنظرگرفتن تمام این فرصتها و ضرورتها، در فصل دوم، تفسیر تطبیقی مفهومشناسی شد و در باب درستی اطلاق این اصطلاح بر آنچه مراد تفسیرپژوهان بود، قضاوت شد. همچنین در بخش گونهشناسی، گونههای تفسیر تطبیقی مورد بررسی قرار گرفت و معلوم شد بر گونه بودن آنها چه اشکالاتی وارد است. نیز هدف تفسیر تطبیقی و جایگاه آن در این فصل، تحلیل و نقد شد. در پایان هم تبار تفسیر تطبیقی و مصداقهای آن از دیدگاه نظریهپردازان بررسی شد تا هم شناخت از چیستی تفسیر تطبیقی کامل شود و هم راه برای ادامه کار در فصلهای بعدی گشوده شود.
ادامه این راه و بررسی همه تلقیها در فصلهای بعد، نه ضرورت داشت و نه ممکن بود، چون از یک سو بنا بر نتایج حاصل از فصل دوم، معلوم شد که بسیاری از این تلقیها چیزی جز درک خام و ابتدایی از عنصر تطبیق نیست و از طرف دیگر بررسی باقی تلقیها هم در فصلهای بعد، تحقیقی وسیع پیش رو مینهاد که در مجال محدود این رساله نمیگنجید و چه بسا از کیفیت کار کاسته میشد. از همین رو، در فصل سوم بر اساس تلقی تفسیر تطبیقی، بهمثابه تطبیق دیدگاههای شیعی ـ سنی، کار ادامه یافت. در فصل سوم، گوشههایی از میراث تفسیری شیعه و اهل سنت، از حیث تطبیق بررسی شد. ضرورت وصف تاریخی جریان تفسیر تطبیقی، در پیدایی سیر تحول تطبیق در عرصه تفسیر و آشکار شدن نقاط عطف تاریخی تطبیق بود. هدف دیگر فصل سوم، این بود که میزان تأثیرپذیری جریان تفسیر تطبیقی امروزین از جریان تاریخی تطبیق معلوم شود. افزون بر این، بررسیهای انجام شده در فصل سوم، پایه و مبنای مناسبی را برای تحقق اهداف بعدی رساله شکل میداد.
با دادههایی که از فصل سوم به دست آمد، در فصل چهارم، در باب ارکان روششناختی تفسیر تطبیقی، یعنی مبانی، رهیافتها و روش اجرایی تفسر تطبیقی به تفصیل سخن گفته شد. در نهایت در فصل پنجم، بر اساس همان تلقیهای موجود، عیوب و نقایص تفسیر تطبیقی که سبب اختلال در کارکرد آن میگردد و به منزله آسیب برای آن محسوب میشود، استخراج شد.
بنابر آنچه توضیح داده شد، در رساله حاضر، موضوع پژوهش در فصل دوم، تفسیرپژوهی است. یعنی در این فصل، تلقیها و نظریههای موجود درخصوص تفسیر تطبیقی، موضوع پژوهش است. در فصل سوم، موضوع تحقیق، تفاسیر هستند که در دو بخش تفاسیر سنتی و تفاسیر جدیدِ نامبُردار به تفسیر تطبیقی بررسی شده است. در فصل چهارم و پنجم، روششناسی و آسیبشناسی همان تفاسیر در پرداختن به تفسیر تطبیقی، موضوع پژوهش است.
اگرچه رساله حاضر در مقام تجویز و توصیه نبوده است، اما از رهگذر تصحیح، توسعه و تعمیق بیشتر وضعیت فعلی تفسیر تطبیقی، توانسته است به تعیین شاخصههای مدل مطلوب کمک کند. نگارنده به