3-3 ابزار پژوهش: 58
3-4 روش تجزیه و تحلیل داده ها 59
فصل4 تجزیه و تحلیل یافتهها 60
4-1 ضرورت آموزش فلسفه. 61
4-1-1 فلسفه از نظر شما چه معنایی دارد؟ ( فرض کنید که می خواهید این کلمه را برای کسی که تا به حال آن را نشنیده است توضیح بدهید) کدام تعریف از فلسفه قابلیت آموزش دهی و آموزش پذیری عمومی در فضای غیرعلوم انسانی دارد؟. 61
4-1-2 یک آدم با ذهنیت فلسفی و یا روح فلسفی را در نظر بگیرید، توضیح دهید که او چه کاری یا چه حرفی می زند یا چه حالتی دارد که او را شخصی دارای شخصیت فلسفی می دانید؟. 63
4-1-3 خواندن و نوشتن فلسفه چه میزان ضرورت دارد؟ این ضرورت ناظر به چه وجهی از فلسفه می باشد؟ 65
4-1-4 یادگیرنده در جهت ضرورت یادگیری فلسفه چه ویژگی هایی (تفکر شناختی، دغدغه مندی، شوق شناخت، درد فهم، نیاز به گفتگو)لازم دارد؟. 66
4-1-5 شرایط نظارتی، ارزیابی و تشخیصی عملکرد امکان آموزش فلسفه نیازمند به درنظر گرفتن چه ملاحظاتی است؟(بررسی مفهوم دانشگاه و نقش آن در ضرورت آموزش فلسفه) 68
4-2 امکان آموزش فلسفه. 69
4-2-1 آموزش فلسفه از جهت امکان با توجه به ملاحظات برنامه درسی(هدف، محتوا، روش) با چه مسائلی روبرو می باشد؟. 69
4-2-2 موانع پیش رو برای نرسیدن به نگرش فلسفی و در کل فلسفیدن را چه می بینید و می دانید؟ 71
4-2-3 شرایط امکانی نوع ارائه(استاد، روش تدریس و ملاحظات یاددهی- یادگیری) چه میزان در آموزش فلسفه در فضای دانشجویان غیر علوم انسانی تاثیر گذار می باشد؟. 73
4-2-4 شرایط مکانی و محیطی(مکان، زمان، فردی و گروهی بودن، سبک آموزش و محیط آموزشی) به چه میزان در امکان آموزش فلسفه تاثیر دارد؟. 76
4-2-5 شرایط نظارتی، ارزیابی و تشخیصی عملکرد امکان آموزش فلسفه نیازمند به درنظر گرفتن چه ملاحظاتی است؟(بررسی مفهوم دانشگاه و نقش آن در امکان آموزش فلسفه) 78
4-3 محدودیت های پیش رو آموزش فلسفه چیست؟. 78
فصل5 نتیجهگیری و پیشنهادها 80
5-1 مقدمه. 81
5-2 یافته های مرحله دوم. 82
5-3 یافته های پژوهش مبتنی بر آموزش فلسفه به دانشجویان غیر علوم انسانی.. 83
5-4 بحث در نتایج.. 84
5-4-1 بعد اول: تعریف و تبیین نقش استاد. 84
5-4-2 بعد دوم: بازتعریف مفهوم دانشگاه 88
5-4-3 بعد سوم: نقش محوری دانشجو(یادگیرنده فعال) 90
5-4-4 بعد چهارم: جایگاه برنامه درسی(محتوا و روش) آموزش عالی.. 93
5-4-5 بعد پنجم: ارزش یابی فلسفه ورزانه. 96
5-5 آموزش فلسفه به دانشجویان غیر علوم انسانی: بازبینی مدل استادپروری.. 100
5-5-1 شمای کلی مقوله ها 100
5-6 محدودیت های پژوهش… 104
5-7 پیشنهاد های پژوهشی.. 104
منابع 105
پیوست ها 112
فهرست جدول ها
عنوان صفحه
جدول 3-1: مشخصات نمونه(متخصصین فن)…………………………………………………………………….56
جدول5-1: چارچوب نظری تدوین شده برای آموزش فلسفه……………………………………………. 100
فهرست شکلها
عنوان صفحه
شکل 2‑1: فرایند پیچیده تفکر از باربارا کالدول(1999) 22
شکل 2‑2: ویژگی 5 گانه بزرگسالی.. 47
شکل 2‑3: ساختارانجام پژوهش… 54
شکل 5-1:شمای کلی مقوله ها…………………………………………………………………………………… 102
- فصل1 معرفی پژوهش
- بیان مساله
واژه فلسفه در معانی متعدد و گوناگونی به کار برده می شود. از جمله معانی فلسفه، ارزش یابی آن چه در زندگی برای شخص مهم است، در نظر گرفت(پاپکین و استرول، 1370). پرداختن به این موضوع که فلسفه امری طبیعی و گریز ناپذیر برای انسان در طول تاریخ بوده است حرفی گزاف نیست. بررسی های تاریخی فلسفه این نیاز درونی را گوشزد کرده و ما را متوجه گمشده تاریخی انسان ها می نماید. (نقیب زاده، 1387: 120). لذا، آموزش فلسفه برای همه انسان ها هم لازم و هم امری طبیعی است، این امر سبب می شود که ما همواره در جستجوی چهارچوبی جامع برای آن باشیم تا بتوانیم یافته های جداگانه خود را در اندرون آن معنایی کلی بدهیم. فلسفه نه تنها مانند هنر، علم و تاریخ شاخه ای از معرفت به شمار می رود، بلکه در واقع، مواد مذکور را از جهت حدود نظری آنها در بر می گیرد و در جستجوی ایجاد پیوند هایی میان آنهاست. به عبارتی باید گفت: «کوشش فلسفه بر این است که در کل قلمرو تجربه، پیوستگی برقرار کند.» (نلر، 1387: 15). در طول تاریخ، فلسفه همواره دستخوش دگرگونی هایی شده است، تا جایی که هم آن را مخصوص طبقه ای خاص معرفی کرده اند و هم اینکه نگاه های جزمی و بیگانه وارد آن شده است، طوری که فیلسوفان قرن هفدهم مسلما بر آن بودند که انقطاع و فاصله ای میان سنت های فلسفی گذشته و آنچه خود درصدد پرداختن به آن بودند وجود دارد. اگر برای مدت مدیدی آراء فیلسوفان دوره رنسانس و دوره مابعد آن به همان صورتی که می نمود پذیرفته می شد، این امر تاحدی ناشی از عقیده راسخ بود که در قرن وسطی واقعا چیزی که شایسته نام فلسفه باشد وجود نداشت. شعله تفکر فلسفی خلاق و مستقل، که در یونان باستان آنچنان فروزان بود، عملا تا احیای آن در دوره رنسانس و تجدید عظمت آن در قرن هفدهم به خاموشی گراییده بود. (کاپلستون، 1386: 11)
اما تخصصی شدن فلسفه و یا محدود شدن معنای آن به نوعی خاص از فعالیت و یا نوعی خاص از محتوا سبب شده تا کم کم همه نتوانند با فلسفه رابطه برقرار نمایند و به تعبیری به یک کالای لوکس تبدیل شده است که تنها بعضی باید به سراغ آن بروند. این موضوع به حدی قابل توجه است که یکی از بزرگترین فلاسفه بریتانیایی چنین گفته است: «فلسفه دقیقا با موضوعات و پدیده های مورد علاقه عموم افراد خردمند و فرهیخته مربوط است و در صورتی که تنها تعدادی از اشخاص حرفه ای و متخصص قادر به فهم آنچه گفته می شود باشند. از ارزش و اعتبار فلسفه کاسته خواهد شد.» می توان گفت شایع ترین عاملی که سبب انحراف مدرسین فلسفه از سنت فلسفه ورزی می شود، این است که آنان بین تاریخ فلسفه و فعالیت فلسفی، تمایزی قائل نمی شدند. (اسمیت، 1377: 41)
برای رسیدن به سخنی دقیق برای جلوگیری از ایجاد شکاف بین فلسفه و نیاز انسانی و ضرورت فهم همگانی آن، بایستی به پرسش درباره ذات، مقصد و خاستگاه
این مطلب را هم بخوانید :
چگونه به شوهرمان ابراز عشق کنیم؟
فلسفه به عنوان پرسش مبتلابهی که همواره فیلسوفان و پیروان دبستان های گوناگون در طول زمان پاسخ هایی برای آن داشته اند، بپردازیم. برای نمونه افلاطون فلسفه را در یک معنی کوششی برای رسیدن به روشنایی بودن، می داند و آن را روبروی سفسطه می گذارد … یا پیروان دبستان تحلیل منطقی مانند برتراند راسل، کار فلسفه را روشنگری مفهوم ها از راه تحلیل آن ها می داند. (نقیب زاده، 1389: 9)
با توجه به تاکید فیلسوفان معاصری چون لیپمن مبنی بر آموزش فلسفه از دوران کودکی، مساله آموزش فلسفه در بزرگسالی نمود و قوت بیشتری می یابد و توجه به آن را جدی تر می کند. اهمیت این مساله به حدی است که نقیب زاده در کتاب گفتارهایی در فلسفه و فلسفه تربیت می گوید: «بدین سان، اگر تاکید عرفان و تربیت عرفانی بر پالایش است و رهایی از بندگی تمایلات، نقش تربیتی فلسفه در پرورش خرد است و گشودن افق های تازه. اهمیت خرد- که بزرگ مرد فرهنگ ایران، فردوسی، آن را چشم جان نامیده- چندان و چنان است که اگر فروگذار شود، حتی معنوی ترین جلوه فرهنگ انسانی یعنی عرفان نیز می تواند، چنان که در یورش مغولان دیده شد، چون دستاویزی برای بی عملی، به کار گرفته شود.»(نقیب زاده، 1391: 120). باقری نیز برای آموزش فلسفه سه رویکرد قائل است، رویکرد اول مخالف با حضور فلسفه به عنوان یک نظام و یا یک فرایند روشنگر می باشد. در دیدگاه دوم که موافق با حضور فلسفه می باشد، اما نکته در خور توجه این است که بایستی با نگاهی افراط به پذیرش یک نظام فلسفی یا رویکرد اقدام نموده این سبب می شود زمینه های نقد و بررسی محدود گردد. اما سومین رویکرد، رویکرد مورد پذیرش این پژوهش، استفاده از فلسفه چون روش و ساختار می باشد. رویکردی که در آن استفاده روشی از فلسفه مد نظر می باشد نه لزوما محتوایی. (باقری، 1389: 27- 29).
مساله قرار گرفتن علم تجربی در مقابل فلسفه و رقیب پنداشتن آن نیز سبب شده که تصور جمع کردن آن ها و استفاده متقابل علم و فلسفه از یکدیگر ممتنع به نظر آید. این امر بیش از پیش در نو رهپویان عرصه کسب علم و یا فلسفه نمود بیشتری داشته است. امروزه در زبان پارسی و عربی کلمه ی علم به دو معنای متفاوت به کار برده می شود و غفلت از این دو نوع کاربرد اغلب به مغالطاتی عظیم انجامیده است. معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است. به همه دانستنی ها صرف نظر از نوع آن ها علم گویند و عالم کسی را می گویند که جاهل نیست. کلمه ی علم در معنای دوم منحصرا به دانستنی هایی اطلاق می شود که تجربه مستقیم حسی در داوری یا گردآوری شان دخیل باشد. علم در این جا در برابر جهل قرار نمی گیرد بلکه در برابر همه دانستنی هایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند.(سروش، 1388: 1-2)
نالس نیز معتقـد است که بـه منظـور ایجـاد تحـولات اجتماعی، مربیـان تعـلیم و تربیت بایـد دربارة نقش خود دوباره فکرکنند و فعالیت های خود را بر آموزش مهارت ها و روش هایی متمرکز سازند که شاگردان برای تحقیـق مستقل بدان احتیاج دارند. (مایـرز، 1374: 7 ). بنابراین فلسفه به معنای تفکر و درست اندیشی را می توان پیش نیاز هر گونه آموزش برای تربیت محققان، دانشمندان و حتی انسان های مستقل در جامعه دانست.