در نظریه شناختی بک، شناختوارههای منفی تعیینکننده افسردگی، به گونهای کارکردی (کنش) با طرحوارهها یا مفروضههای اساسی که در مواجهه با فشارزای متناسب فعال میگردند، ارتباط دارند. طرحوارهها حول رشد و تکامل در اثر تجارب فرد شکل میگیرند و به صورت یک فرایند اساسی در حافظه باقی میمانند.
و هرگاه یک رویداد محیطی متناسب و هماهنگ با آنها اتفاق افتاد، فعال شده و تعبیر و تفسیر رویدادها را تحت تاثیر قرار میدهند. از سوی دیگر، عدهای از نظریهپردازان روانشناسی بالینی به سوگیریهای حافظه و نقش تسهیلگر متغیر خلق و عاطفه توجه کردهاند. مفهومی که با عنوان «تسهیل عاطفی»[۱] نیز مشهور است. این عده عمدتاً متاثر از نظریه زانیس[۲] مبنی بر تقدم عاطفه و خلق در پردازش اطلاعات هستند. باور[۳] (۱۹۸۱؛ به نقل از محمود علیلو، ۱۳۷۸) براساس آزمایشهای خود اعلام کرد که حالتهای عاطفی با رویدادهای همزمان خود ارتباط برقرار میکنند و فعالشدن این حالتهای عاطفی میتواند خاطرههای قبلی را برای هشیاری قابل دسترسی سازند. در تبیین اثرات پردازش خلق و عاطفه، باور (۱۹۸۱) نظریه شبکه تداعی حافظه را مطرح کرده است. باور معتقد است تأثیرات خلق و عاطفه بر فرایندهای شناختی، به ویژه حافظه را میتوان در چارچوب نظریه جامع شبکه تداعی حافظه دراز مدت منسجم نمود. باور چنین مینویسد:
«براساس رویکرد شبکه تداعی[۴] هر عاطفه مشخص، گره[۵] یا واحد ویژهای را در حافظه دارد که بسیاری از جنبههای دیگر عاطفه مزبور را که با آن ربط دارند، جمع آوری میکند. هر واحد عاطفی نیز با رویدادهای زندگی فرد در لحظهای که آن عاطفه ویژه برانگیخته شده، مربوط است. این گرههای عاطفی میتوانند توسط محرکهای زیادی از قبیل تحریکات فیزیولوژیکی یا نمادهای کلامی فعال گردند. موقعی که فعالشدن گرهها بالاتر از آستانه باشد، واحد عاطفی سایر گرههای مربوطه را نیز تحریک میکند که نتیجه آن تولید الگویی از برانگیختگی خود مختار و رفتار ابزاری است که برای آن عاطفه ویژه طراحی شده است. فعالشدن گره عاطفی همچنین موجب فعالشدن ساختارهای حافظهای مربوط بهآن میگردند. بنابراین تحریک گره غمگینی، فعالشدن عاطفه مزبور را ابقاء خواهد کرد و یادآوری خاطرات بعدی را تحت تأثیر قرار خواهد داد.»
طبق نظر باور (۱۹۸۱) مفاهیم از طریق گرههای فردی به درجات مختلف با تجارب شخصی ارتباط مییابند. فعالشدن یک واحد عاطفی تماس مفاهیم مرتبط با خود را فعال خواهد کرد و در این میان ابتدا قویترین حلقههای[۶] تداعی فعال خواهند شد. حلقه در نظریه باور، عاملی است که دو مفهوم یا دو تداعی را با هم مرتبط میسازد. طبق نظر او، رویدادها از طریق مجموعهای از قضایای توصیفی در حافظه بازیابی میشوند. به هنگام فعالشدن یک گره عاطفی، تحریک از یک گره به گرهای دیگر انتشار مییابد و این امر از طریق حلقههای تداعی بنی مفاهیم صورت میگیرد. در نهایت باور نتیجه میگیرد که فعالشدن گره عاطفی، افکار، باورداشتها و خاطرههای موقعیتی مربوط را برای هشیاری قابل دسترسی میسازد.
آسنیک و کین (۱۹۹۰) مفروضههای اساسی نظریه شبکه تداعی را به این صورت بیان میکنند:
۱ ـ هیجانها میتوانند به عنوان واحدها یا گرههایی در شبکه معانی نگریسته شوند که با عقاید مربوطه، سیستمهای فیزیولوژیکی، وقایع و الگوهای ماهیچهای و بیانی پیوند دارند.
۲ـ عناصر هیجانی در شبکه معنایی به صورت گزارهها یا بیانیهها ذخیره میشوند.
۳ـ افکار از طریق فعالسازی گرهها درون شبکه معنایی بوجود میآیند.
۴ـ گرهها میتوانند توسط محرکهای درونی یا بیرونی فعال میشوند.
۵ـ فعالسازی از طریق گسترش گرهها به شیوههای انتخابی در گروه های مربوطه بوجود آمده و تداوم مییابد.
۶- هشیاری مشتمل بر مجموعهای از گرههاست که بالاتر از حد آستانه فعال شدهاند.
بنیاد نظریه شبکه تداعی بر این اصل بنا شده است که وقتی ما دچار حالت خلقی افسرده در زمان حال میشویم احتمال اینکه وقایعی را از گذشته بیاد بیاوریم که با این حالت خلقی در گذشته مرتبط بودهاند، بیشتر است. حالت خلق فعلی میتواند مفاهیم و سازههایی را که قبلاً برای تفسیر وقایع استفاده میشدهاند را دوباره فعال کند و بیشتر در دسترس قرار دهد و در نتیجه برای تفسیر وقایع فعلی مورد استفاده قرار گیرند. برای مثال در حالت خلقی افسردگی در زمان حال، مفاهیم و سازههایی که قبلاً برای تفسیر وقایع مورد استفاده قرار میگرفتهاند، برای تفسیر وقایع فعلی نیز به کار میروند. در نتیجه تجارب فعلی با احتمال بیشتری به شیوهای منفی تفسیر میشوند (تیزدل، ۱۹۹۳).
مدل شبکه تداعی که مبتنی بر یافتههای آزمایشی است نشان میدهد که خلق افسرده باعث ایجاد سوگیریهایی در پردازش شناختی میشوند. بنابراین طبق این دیدگاه، تفکر منفی در افسردگی، نتیجه جورشدن وقایع محیطی که مفروضههای ناکارآمد مربوط به آن را در افراد آسیبپذیر فعال میکند، نیست؛ بلکه ناشی از شدت اثرات عادی خلق بر پردازش اطلاعات است. این دیدگاه نشان میدهد که تفکر منفی پیامد خلق افسرده است. بنابراین تبیین این مسئله که تفکر منفی به دنبال بهبود خلق ـ حتی توسط دارو درمانی یا درمانهای روانشناختی دیگر به غیر از شناخت درمانی ـ کاهش مییابد، با مشکل خاصی روبرو نمیشود. با این وجود، نکته مهم در نظریه شبکه تداعی این است که تفکر منفی همانطور که میتواند پیامد افسردگی باشد میتواند پیشایند افسردگی نیز قرار بگیرد. بین خلق و تفکر منفی روابط متقابل وجود دارد. به هنگام بروز خلق افسرده، احتمالاً به شیوهای منفی فکر میکنیم به این دلیل که خلق منفی بر دسترسپذیری و فعالسازی خاطرات و سازههای تفسیری اثر گذاشته است و خود تفکر منفی احتمالاً باعث تداوم افسردگی میشود. این حلقه معیوب خود تداوم بخش در شکل ۲ نشان داده شده است.
شکل۲-۲: حلقه معیوب بر پایه رابطه متقابل بین تفسیرهای منفی از تجارب و خلق افسرده (تیزدل، کلارک و آلفورد، ۱۹۹۳، ص ۳۴۳)
پژوهش در خصوص رابطه بین خلق و حافظه در طی بیست سال گذشته به سرعت گسترش یافته و به یکی از حوزههای پژوهش فعال و جذاب تبدیل شده است.
اگرچه تا قبل از ۱۹۷۰ مطالعات اتفاقی در مورد خلق و حافظه صورت میگرفت، اما یک حوزه فعال پژوهش به شمار نمیرفت. این وضعیت از سال ۱۹۷۵ به سرعت و به دلیل گوناگون تغییر کرد و هم اکنون اهمیت عاطفه در حافظه بوسیله روانشناسان شناختی مورد تأکید قرار گرفته است. کاری که قبل از آن، از سوی روانشناسان بالینی و روانشناسان اجتماعی مورد توجه قرار گرفته بود. در زمینه پژوهش خلق و حافظه چندین پژوهش عمده نظیر حافظه همخوان با خلق[۷] و حافظه وابسته به خلق[۸] (الیس و موری[۹]،۱۹۹۹) وجود دارد که میتواند آنها را در منابع مربوط جستجو کرد.
مدل درماندگی آموخته شده
مدل درماندگی آموخته شده[۱۰] توسط آبرامسون، سلیگمن و تیزدل (۱۹۷۸) بیان گردید. مدل درماندگی آموخته شده یک مدل شناختی است، زیرا علت اصلی افسردگی را انتظار ذکر میکند: انتظار فرد در مورد اینکه وقایع بد رخ خواهند داد و او نمیتواند از آنها جلوگیری کند.
در مدل درماندگی آموخته شده اعتقاد بر این است که نقص اصلی در انسانها و حیوانهای درمانده این است که بعد از وقایع کنترلناپذیر، انتظارشان از آینده، نامشروط (بیارتباط) بودن بین پاسخ و بازده است. این نظریه بیان می کند سگها، موشها و افرادی که قادر نیستند از وقایع بگریزند بعد از اینکه چنین وقایعی (کنترلناپذیر) رخ دادند حالت منفعلانه به خود میگیرند. آنها نمیتوانند یاد بگیرند که پاسخ آنها ممکن است راه گریزی برایشان فراهم سازد. این انتظار که پاسخهای آینده بیهوده و بینتیجه است، باعث دو نقص میشود:
الف) از طریق کاهشدادن، انگیزش در پاسخدهی به وجود میآورد.
ب) متعاقباً باعث ایجاد مشکلاتی میشود، به این صورت که بازده مشروط فراتر از پاسخ است (دستیابی به نتیجه فراتر از کار و تلاش میباشد).
وقتی که موجودات انسانی مشکلات غیرقابل حل و غیر قابل گریزی را تجربه میکند و به این برداشت میرسند که پاسخهای آنها تأثیری ندارد یک سؤال مهم از خودشان میپرسند: « چه چیزی باعث درماندگی من شد؟»
اسناد علّی[۱۱] که فرد برای چنین وقایعی ارائه میدهد نقش تعیینکنندهای در انتظار شکست برای آینده ایفا میکنند. سه بعد در اسناد علّی وجود دارد که در ایجاد درماندگی برای وقایع آینده مهماند:
۱ـ درونی ـ بیرونی
۲ـ با ثبات ـ بیثبات
۳ـ کلی ـ اختصاصی
بین علت، سیر، عوامل زمینهساز و پیشگیری از درماندگی آموخته در آزمایشگاه با اختلال افسردگی اساسی در زندگی واقعی شباهتهایی وجود دارد.
[۱]. affective Priming
[۲]. Zajonc
[۳]. Bower
[۴]. associative network theory
[۵]. Node
[۶]. Link
[۷]. mood – congruent memory
[۸]. mood – dependent memory
[۹]. Ellis & Moore
[۱۰]. learned helplesness