نظریه بارلو - اضطراب
بارلو (۱۹۸۸) معتقد است که می توان اضطراب را به عنوان ساختار منسجم و یگانه شناختی – عاطفی تصور کرد که در قالب سیستم دفاعی انگیزشی عمل می کند . هسته اصلی این ساختار را کنترل ناپذیری وقایع ناگوار آینده را تشکیل می دهد . از آنجا که فرد احساس می کند بر وقایع ناگوار آینده کنترل ندارد بنابرین دچار احساس درماندگی می شود . این حالت عاطفی منفی همراه با اشتغال ذهنی نسبت به ارزیابی قابلیت های مقابله ای ، باعث بروز واکنش های فیزیولوژیکال می شود. بارلو (۲۰۰۲) معتقد است که می توان اضطراب را در قالب اصطلاح «بیمناکی اضطراب برانگیز »بهتر درک کرد. اضطراب ، حالت خلقی آینده مداری است که فرد را برای مقابله با حوادث منفی و ناخوش آیند آماده می کند . فرایند بیمناکی اضطراب برانگیز بارلو(۲۰۰۲) در قالب شکل ۵ نشان داده شده است.
برانگیختگی عوامل اضطراب برانگیز (بافتارهای موقعیتی، برانگیختگی یا سایر عوامل غیرقابل توجیه) |
عواطف منفی - پیش بینی ناپذیری و کنترل ناپذیری (ناتوانی ادراک شده درتاثیرگذاری بر وقایع) -مقابله آماده ساز همراه با عوامل فیزیولوژیکی و فعال سازیشکنج های مغزی |
عملکرد ناکارآمد |
گوش به زنگی افراطی و سوگیری های شناختی |
جایگزینی توجه: توجه متمرکز بر خویشتن |
شدت یابی |
تلاش برای مقابله با |
افزایش برانگیختگی |
فرایند نگرانی: فعالیت کلامی- زبانی و بازداری از فعالیت دستگاه عصبی خودمختار برای برنامه ریزی و حل مشکل (اغلب ناموفق است) و اجتناب از عواطف منفی اصلی |
اجتناب (در صورت امکان) اجتناب از بافتار موقعیتی یا سایر عواطف منفی
|
شکل۲-۵: فرایند بیمناکی اضطراب برانگیز(بارلو، ۲۰۰۲؛ ص ۶۵)
تعامل چنین سیستمی ،افراد را دچار مشکل می سازد آنها را در دام اختلالات اضطرابی مخصوصا GAD بیندازد. بارلو (۲۰۰۲) معتقد است که آسیب پذیری روان شناختی و آسیب پذیری بیولوژیکی ، افراد را مستعد و مبتلا به GAD میسازد. از طرفی دیگر او بر این باور است که GAD اختلال اضطراب بنیادین محسوب می شود و درک مبانی و ساز و کارهای آن به درک سایر اختلالات اضطرابی کمک می کند.
بارلو (۲۰۰۲،۱۹۸۸،کوپیتا[۱]، ۱۹۹۸) در بحث از عوامل آسیب پذیری روانشناختی بر کنترل پذیری اشاره می کند . باورهای افراد درباره کنترل پذیری وقایع از درباز در حوزه روان شناسی مطرح بوده است . این مسأله در چندین نظریه مهم از جمله نظریه درماندگی آموخته شده(سلیگمن، ۱۹۷۲) ، نظریه شناختی اجتماعی (بندورا، ۱۹۹۷) و نظریه یادگیری اجتماعی (راتر، ۱۹۶۶) نقش اساسی بازی کرده است.
پژوهش های زیادی نشان می دهد ( به عنوان مثال رجوع کنید به کوپیتا و بارلو ،۱۹۹۸)کنترل ناپذیری وقایع باعث می شود به تدریج در ذهن افراد باورهایی مبنی برذاری بر وقایع شکل بگیرد . چنین باورهایی افراد مبنی بر عدم تاثیر گذاری افراد را مستعد و موجب بروز تاختلالات اضطرابی می کند.
فرانک[۲] (۱۹۸۲، به نقل از تامپسون و ویرسون[۳] ،۲۰۰۰) به این نکته اشاره می کند که تمام بیماران با حالتی به درمان مراجعه می کنند که به آن تضعیف روحیه گفته می شود این حالت با احساس بی کفایتی ، درماندگی ، ناامیدی و کاهش عزت نفس مشخص می گردد. تمامی این ابعاد به عنوان مولفه های کنترل اداره شده پائین تلقی می شوند. کلوئیتر، هیمبرگ ، لبووتیز و گینتو[۴] (۱۹۹۲) معتقدند که زیر بنای تمامی اختلالات اضطرابی را کاهش قابلیت کنترل تشکیل می دهد . کورپیتا و بارلو (۱۹۹۸) برای درک تمامی عوامل موثر بر آسیب پذیری نسبت به اضطراب توانسته اند عوامل بیولوژیکی و روانشناختی را با یکدیگر تلفیق کنند و مدلی یکپارچه در این زمینه ارائه دهند. شکل ۶ به این مدل اشاره دارد.
شکل گیری بعدی |
محرک
|
کنترل ادراک شده پایین
|
ادراک کنترل شده پپایین
|
محرک کنترل ناپذیر
|
شکل گیری اولیه |
تفسیر غلط محرک به عنوان پدیده های غیرقابل کنترل |
بروندادهای جسمی نامتمایز
|
عاطفه منفی
|
بازداری
|
افزایش فعالیت بازداری رفتاری و سیستم هیپوتالامیک هیپوفیز آدرنوکورتیکال |
شکل۲-۶: مدل شکل گیری آسیب پذیری در برابر اضطراب(کورپیتا و بارلو،۱۹۹۸؛ص۱۶)
محرک ها یا وقایع کنترل ناپذیر در دوران اول زندگی باعث می شوند به تدریج در حافظه افراد این باور شکل بگیرد که خیلی نمی توانند بر وقایع پیرامون اثر بگذارند . علاوه بر این ، رفتار ناهمخوان والدین باعث می شود کودکان نتوانند واکنش های آنان را پیش بینی کنند . همین مساله باعث می شود به تدریج کودکان بازداری پیشه کنند و بازداری که حاصل تعامل ساختارهای هیپوتالاموس و لیمبیک است ، باعث برون دادهای جسمی نامتمایز می شود . شاید به همین دلیل باشد که بیماران اضطرابی نمی توانند احساسات و پاسخ های جسمانی اضطراب را به درستی تفکیک کنند. همه این مسایل دست به دست هم می دهند و فرد را مستعد بروز اختلال می کند . بعد ها که در سیر زندگی افراد با محرکی روبه رو می شوند ، آن را به اشتباه به عنوان پدیده ای غیر قابل کنترل تعبیر می کنند . عاطفه منفی ای که به دنبال این ارزیابی و تفسیر غلط به وجود می آید باعث افزایش فعالیت بازداری رفتاری و افزایش سیستم هیپوتالامیک هیپوفیز آدرنوکورتیکال می گردد (بارلو ،۲۰۰۲).
بارلو (۲۰۰۲) معتقد است آسیب پذیری روانشناختی و آسیب پذیری بیولوژیکی باعث می شود افراد نسبت به وقایع استرس زا ، حساس شوند . سیستم هشدار دهنده ، اشتباه به کار می افتد و وقایع بی خطر را تهدید آمیز تلقی می کند سپس بیمناکی اضطراب برانگیز وارد ماجرا می شود و باعث افزایش تنش عضلانی و گوش به زنگی می گردد . فرایند نگرانی برای حل مشکل و مقابله با تهدید خیالی به کار می افتد . اما نگرانی با اجتناب از تصویر سازی ذهنی تهدید آمیز و افزایش فشار بر سیستم پردازش شناختی، فرایند حل مسأله و مقابله با تهدید را دچار مشکل می سازد . مهارت های ناکار آمد حل مسئله و بازداری پاسخ های اتوماتیک نیز دراین بین نقش بازی می کنند . پایان این ماجرای غم انگیز به GAD ختم می شود.
آسیب پذیری بیولوژیکی عمومی |
سیستم هشداردهندهی غلط
|
آسیب پذیری رونشناختی عمومی |
وقایع استرس زا زندگی |
بیمناکی اضطراب برانگیز( افزایش تنش عضلانی و گوش به زنگی) |
فرایند نگرانی: تلاش نافرجام برای مقابله و حل مشکل |
بازداری پاسخ اتوماتیک |
اجتناب از تصویرسازی ذهنی |
مهارت های ناکافی در حل مشکل |
افزایش پردازش شناختی |
GAD
|
شکل۲-۷: مدل آسیب پذیری GAD (بارلو،۲۰۰۲؛ ص۵۰۰)
نظریه بورکووک
بورکووک[۵] یکی از نظریه پردازان مشهوری است که سالها درحوزه سنجش و درمان GAD قلم فرسایش کرده است. بورکووک در سال ۱۹۸۵ در مقاله ای به ارزش بالقوه نگرانی در پژوهش آفرینی و درمان GAD اشاره کرد . پس از این مقاله پژوهش های زیادی در زمینه نظریه پردازای ، سنجش و درمان نگرانی – که مولفه اصلی GAD محسوب می شود – طراحی شد و اجرا گردید .
علاوه بر این ، نقش ممتاز بورکووک این است که همراه با یافته های جدید در حوزه GAD در نظریه های خود تجدید نظر می کند . او ابتدا به پشتوانه نظریه دو عاملی ماورر (به نقل از بورکوورک ، آلکائین و بهار[۶]،۲۰۰۴) به تبیین نگرانی پرداخت.
در نظریه دو عاملی ماورر(۱۹۴۷، به نقل از بورکوورک ، آلکائین و بهار[۷]،۲۰۰۴) این گونه بیان شده است که وجود محرک طبیعی در حین بروز واقعه ای ناخوشایند باعث ایجاد ترس از طریق شرطی کلاسیک می شود. این محرک ناخوشایند شرطی شده ناگزیر مورد اجتناب قرار می گیرد . پاسخ اجتناب با کاهش ترس ، تقویت می شود. بنابرین ترس یا اضطراب از طریق شرطی کلاسیک پدید می آید و با شرطی عامل تداوم پیدا می کند
بورکووک در ابتدا عقیده داشت که نگرانی، تلاشی شناختی برای اجتناب از نتایج ناگوار احتمالی است. هر چند این نظریه در ابتدا تبیین قانع کننده ای از نگرانی فراهم می ساخت . اما شواهد تجربی ااندکی از این نظریه حمایت کردند و همین امر باعث شد بورکووک در نظریه اولیه خود تجدید نظر کند.
بوکووک و اینز (۱۹۹۰) متوجه شدند که نگرانی اصولا فعاالیتی کلامی – زبانی است. بیماران مبتلا به GAD از برانگیختگی جسمی – عاطفی می ترسند. وقتی که موقعیت را تهدید کننده درک می کنند ، بلافاصله توجه خود را از نشانه های برانگیختگی به فعالیت مفهومی – کلامی معطوف می کنند و با این کار خود از تصاویر ذهنی ناخوشایند جلوگیری میکنند . کاهش برانگیختگی جسمانی – عاطفی باعث تقویت فرایند نگرانی می شود.
اگر این نظریه پردازی درست باشد، حداقل می توان سه فرضیه قابل آزمون از آن استخراج کرد :
- نگرانی عمدتاً فعالیتی کلامی – زبانی است .
- نگرانی از طریق فعالیت تصویر سازی ذهنی کاهش می یابد یا بازداری می شود.
- نگرانی باعث کاهش یا بازداری انگیختگی جسمانی می شود.
بوکووک و اینز(۱۹۹۰) به مقایسه افراد مبتلا به GAD و افراد عادی در شرایط خود آرامبخش و نگرانی پرداختند . میزان نگرانی در گرئوه عادی در حالت آرامبخش ، ۱۵ درصد بود و در طی حالت نگرانی ، ۲۶ درصد. میزان افکار نگران ساز در افراد مبتلا به GAD در حالت آرامبخش، ۳۳ درصد در طی حالت نگرانی ، ۳۸ درصد بود. خطور تصاویر ذهنی در گروه کنترل در شرایط آرامبخش ، ۵۶ درصد و در طی دوره نگرانی ، ۴۶ درصد بود . اما تصاویر ذهنی بیماران GAD از ۳۳ درصد به ۲۰ درصد کاهش یافت.
به دلیل اینکه زبان عمدتا در نیمکره چپ مغز بازنمایی می شود ، شاید قابل انتظار باشد که فعالیت نیمکره چپ در هنگام نگرانی افزایش یابد . کارتر ، جانسون و بوکووک (۱۹۸۶ ) به این نتیجه رسیدند که نگرانی منجر به افزایش فعالیت EEG در لوب پیشانی می شود جالب اینکه در فعالیت پیشانی چپ در هنگام نگرانی بیشتر از فعالیت پیشانی راست است.
فریستون، داگاس و لاداسر[۸] (۱۹۹۶) در تکرار همین پژوهش به این نتیجه رسیدند که نگرانی پدیده ای است که عمدتاً به ورت فعالیت زبانی – کلامی ترجمه می شود . به عبارتی پژوهش ها نشان داده اند که وقتی انسان ها نگرانهستند یا خودشان به گونه ای حرف می زنند . دقیق تر اینکه نگرانی به صورت خودگویی منفی متجلی می شود.
شواهد سایکوفیزلوژیکال متعددی نشان داده اند که فرایند فکری در حین نگرانی ، فعالیت غالب به شمار می روند . فعالیت نیمکره افراد مبتلا به GAD چه در شرالیط نگران کننده و چه در شرایط عادی بیشتر .(بوکووک، ری، استوبر[۹]،۱۹۹۸؛ هلر ،نیتسک ،اتین و میلر[۱۰] ، ۱۹۹۷؛ تاکر ، آنتز ، استن اسلای ، بارانارت[۱۱]،۱۹۷۸، تایلر و تاکر[۱۲] ۱۹۸۲)
پژوهش های استوبر (۱۹۹۸؛ استوبر، تپروین و استاک[۱۳] ،۲۰۰۰) که بر ماهیت انتزاعی نگران متمرکز است ، نشان داده که موضوعات غیر نگران کننده با تصاویر ذهنی بیشتری همراهند و افزایش نگرانی درباره یک موضوع خاص با تصاویر ذهنی کمتر همراه است. شاید بتوان این موضوع را در قالب نظریه رمز گردان دو گانه پی ویو(۱۹۸۶) بهتر درک کرد. پی ویو[۱۴] (۱۹۸۶) معتقد است که اطلاعات به شکلکلام و تصویر و در دو نظام بازنمایی متفاوت در مغز پردازش می شوند. نگرانی به دلیل ماهیت مفهومی – کلامی عمدتا دستیابی به تصاویر ذهنی را کاهش می دهد . حتی اگر تصاویر ذهنی فاجعه بار در حوزه کامل رخ بدهند به احتمال زیاد به دلیل غالب بدون فرایند های کلامی (نگرانی) ، وضوح و شفافیت کمتری دارند و میزان آشفتگی هیجانی همراه با تصویر کاهش می یابد همین مسئله نگرانی را به عنوان اجتناب شناختی مطرح می کند.
نگرانی باعث فرونشانی اضطراب جسمانی می شود (بوکووک ،آلکائین و بهار،۲۰۰۴) سالها قبل تاکرو نیومن (۱۹۸۱) به این نتیجه رسیدند که افراد برای کنترل هیجانی و انحراف خاطر از موضوعات نگران ساز از کلامی سازی به عنوان یک راهبه استفاده می کنند . استفاده از این راهبرد باعث کاهش برانگیختگی دستگاه عصبی سمپاتیک در واکنش به اطلاعات ناخوشایند می شود . بورکووک و هیو[۱۵] (۱۹۹۰) به کاوش پیرامون همین مساله بر روی افراد دچار اضطراب سخنرانی پرداختند . نتایج پژوهش های آنان نشان داد که افراد مبتلا به اضطراب سخنرانی ، تصاویر سخنرانی آتی خود را تصور می کردند پاسخ های قبلی – عروقی بسیار اندکی را تجربه می کردند. در حالیکه اضطراب ذهنی ذهنی آنها بسیار بالا بود و بورکووک ،لیون فیلدز، ویزر و دایهل[۱۶] (۱۹۹۳) به این نتیجه رسیدند که فرونشانی پاسخ های جسمی به میزان خطور افکار نگرانی ساز ربط دارد و نه افکار به طور کلی. پیسلی – میکلوس و ورانا[۱۷] (۲۰۰۰) معتقدند افراد نگرانی حتی پس از تصویر سازی ذهنی و انجام تمرین های آرامش آموزی باز هم طپش قلب کمتری دارند.
نتایج پژوهش هازلت – استیون[۱۸] و بورکووک (۲۰۰۱) نشان داد که افرادمبتلا به اضطراب سخنرانی حتی به هنگام رویارویی واقعی با موقعیت های اضطراب برانگیز باز هم پاسخ های فیزیولوژیکی کمتری نشان می دهند.
نکته شایان ذکر دیگری که در بحث از نگرانی اهمیت خاصی دارد، بحث فواید نگرانی است بسیاری از افراد مبتلا به GAD معتقدند که نگرانی پیامدهای مثبت فراوانی دارد (ولز،۱۹۹۷؛۲۰۰۰؛۲۰۰۵)چندین سال قبل بورکووک ، هازلت – استیون و دیاز[۱۹] (۱۹۹۰) از افراد مبتلا به GAD سوال کردند که نگرانی چه فوایدی در بر دارد پاسخ هایب این افرادرا در شش دسته بقه ندی کردند.:
- نگرانی باعث می شود برای انجام کارها انگیزه پیدا کنیم.
- نگرانی باعث می شود از وقوع حوادث ناگوار جلوگیری کنیم.
- نگرانی باعث می شود برای شرایط بد آماده شویم.
- نگرانی باعث می شود مشکلات را حل کنیم.
- نگرانی باعث می شود وقع حوادث ناگوار کم شود.
- نگرانی باعث می شود توجه خود را از مسائل عاطفی تر به موضوعات خنثی تر معطوف کنیم افراد مبتلا به GAD در شش دسته از این باورها نمرات بالاتری در نقایسه با افراد عادی گرفتند (بورکووک و روئمر ۱۹۹۵) علاوه بر این نگرانی باعث می شود افراد از موضوعات هیجانی ( مثل ترس های زیر بنایی ، وقایع دلخراش دوران کودکی ، موضوعات مربوط به روابط فعلی یا اطرات ناگوار دوره کودکی اجتناب کنند (بورکووک ، آلکائین و بهار، ۲۰۰۴)
نگرانی را می توان دلمشغولی سطحی درباره ترس های زیر بنایی تلقی کرد . مطالعه وسی[۲۰] و بورکووک (۱۹۹۲) از این فرض حمایت می کند . از افراد نگران و غیرنگرانخواسته شد در فرایندفاجعه سازی موضوعات نگران کننده ف بدترین ترس های خود را مشخص کنند . افراد نگران در هر گام به موضوعات و ترس های بیشتری اشاره کردند در حالیکهافراد غیر نگران موضوعات کمتر فاجعه باری را ذکر کردند.
افراد مبتلا GAD گاهی اوقات با یک حادثه تروماتیک روبه رو می شوند و به دام این اختلال می افتند ( بک و همکاران ، ۱۹۸۵) پژوهش روئمر ،مولینا ، لیتز[۲۱] و بورکووک (۱۹۹۷) نشان داد که افراد مبتلا به GAD در مقایسه با افراد غیر مبتلا به GAD وقایع تروماتیک بیشتری در زندگی خود تجربه کرده اند . پژوهش های زیادی از این یافته حمایت می کنند که افراد مبتلا به GAD در سیر زندگی خود با حوادث ناگوار زیادی رو به رو شده اند .(بلازر، هرگز و جورج[۲۲] ، ۱۹۸۷؛ فیرمن ، هانت، پرات و وارشاو[۲۳] ، ۱۹۹۳؛هرمان ، پری و وندرکولک[۲۴]، ۱۹۸۹؛روئمر، مولینا و بورکووک،۱۹۹۷)
افراد مبتلا به GAD ذهن بسیار مشغول و درهم و برهمی دارند و توجه آنها همیشه به حوادث منفی و ناگوار آینده معطوف است و دائم با خودشان در حال حرف زدن هستند (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بهار ، زیلنگو بور کووک ،۲۰۰۵) مشکل جدی افراد مبتلا به GAD ، نقص در خود بازنگری است ، توجه آنها مدام بین حوادث تهدیدزای درونی و بیرونی سرگرداناست و به همین دلیل است که یکی از مهارت هایی که باید این افراد یاد بگیرند مهارت خود بازنگری است .(بهار و بورکووک، ۲۰۰۶)
علاوه بر این افراد مبتلا به GAD در ادراک، تفسیر و پیش بینی حوادث به گونه ای غیر انطباقی عمل می کنند . شواهد بالینی نشان می دهد که این افراد نسبت به خودشان ، گذشته و آینده و جهان پیرامون ، نگرشیانعطاف ناپذیر و تحریف شده دارند. انحراف ناپذیری در شیوه تفکر باعث می شود اغلب اتوقات این افراد در نگران اندیشی بگذرد و همین مساله آنها را به دام سوءگیری های شناختی می اندازد . این سوگیریها در قالب توجه به علایم تهدید زا ، تفسیر اطلاعات مبهم به صورت علایم تهدید و ادراک بالاتر خطر جلوه گر می شوند (بهار و بورکووک، ۲۰۰۶).
۱٫Chorpita
۲٫Frank
۳٫Wirson&Tampson
۴٫Gitow
۱٫Borkovec
۲٫Behar&Alcaine
۳٫Behar&Alcaine
۱٫Ladoucer&Dugas&Freeston.
۲٫Stober&Ray
۳٫Miller&Etienne&Nitschke&Heller
۴٫Barnhardt&Sttnslie&Antez&Tuker
۵٫Tuker&Tyler
۶٫Staak&Tepperwien.
۷٫Paivio
۱٫Hue
۲٫Diehl&Wiser&Lionfields
۳٫Vrana
۴٫Hazlette-stevens
۵٫Diaz
۱٫Vasey
۲٫Litz& Molina
۳٫George&Hughes&Blazer
۴٫warshaw&Pratt&Hunt&Fierman