پیشگفتار
یافتن ماهیت و ویژگیهای ادبیاتکودک از مهمترین مبحثهای مطرحشده در زمینهی ادبیاتکودک است. بسیاری از پژوهشگران دربارهی ویژگیها، مشکلها، ایدئولوژیهای نهفته و حتا در مورد امکان یا عدم امکان ادبیاتکودک سخن گفتهاند. این پژوهشگران، نظرهای گوناگون و حتا گاه متناقضی دارند؛ برای نمونه
درحالیکه استیونز[1] (۲۰۰۲) و زایپس[2] (۱۹۹۴) به ایدئولوژیک بودن ادبیاتکودک با رویکردهای ویژهی خود اعتقاد دارند، نودلمن[3] (۱۹۹۷) به لذتهای نهفته در آنها یا به بینندهی پنهان و نقش تصویر در لذتبخشی کتابهای داستانیتصویری توجه می کند یا درحالیکه رز[4] (۱۹۸۴) ادبیاتکودک را محملی برای امیال سرکوبشدهی بزرگسالان و کاملا جعلی و تصنعی میپندارد، متیوز[5] (۱۹۸۰) داستانهایی را برای نمونه میآورد که اصیل هستند و برای کودک پدید آمدهاند. با اینهمه، بحث دربارهی ماهیت و ویژگیهای ادبیاتکودک همچنان ادامه دارد و هر پژوهشگری با رویکرد ویژهی خود به بررسی اثرهای ادبی برای کودک می پردازد.
در نظریهی بهکاررفته در پژوهش حاضر به همسانی « مفهوم کودکی و ادبیاتکودک » توجه شدهاست و علت توفیق اثرهای کلاسیک و افسانهها را در این مطلب میداند. در این رویکرد مفهوم کودکی با توجه به نظریههای روانشناسی و فلسفه تبیین شدهاست و سپس با توجه به این مفهوم و ویژگیهای آن به بررسی اثرهای اصیل و موفق ادبیاتکودک همچون افسانهها پرداختهاست تا این همسانی بیشتر آشکار شود.
این مطلب را هم بخوانید :
۲-۱- بیان مسئله
بنیادیترین ویژگی ذهنی کودک از نظر پیاژه تمرکززدایی است که می تواند تاثیرهای بسیاری در رشد ذهنی کودک داشتهباشد و البته این همان ویژگی بنیادینی است که در اثرهای کلاسیک کودک و افسانهها که نزد کودکان محبوبیت عام دارند، دیده میشود. برای روشنشدن این نظر، پژوهشی انجام شد و در آن خسرونژاد ( 1382 ) به بررسی افسانه های عامیانه با چنین رویکردی پرداخت. پژوهش حاضر در واقع در ادامهی همان پژوهش است.