مراحل پاسخ به استرس از دیدگاه هانس سلیه:
هانس سلیه (۱۹۸۶)، اعلام کرد که اغلب اثرهای زیان بار استرس ناشی از ترشح طولانی مدت گلوکوکورتیکوئیدها[۱] است. این آسیب ها شامل صدمه به بافت های عضلانی، بیماری قند استروئیدی، نازایی، توقف رشد و فشارخون بالا و هم چنین کاهش مقاومت دستگاه ایمنی بدن می باشند. حتی کودکانی که تحت استرس مداوم قرار می گیرند، رشد مناسبی ندارند. استرس التیام زخم های بدن را دشوار می سازد و به احتمال قوی فرد را در برابر عفونت ها و سرطان آسیب پذیر می سازد(قربانی،۱۳۸۲).
بنا بر نظر سلیه پاسخ به استرس سه مرحله را طی می کند، این واکنش ها به نام نشانگان انطباق عمومی نامیده شد. در هنگام مواجه با هر رویداد استرس زا بسته به عمق استرس یکی یا دو یا هر۳ مرحله آن طی می گردد.
۲-۲-۵-۱٫ مرحله ی اول- اعلام خطر[۲]:
این مرحله در اصل پاسخ ناگهانی یا اضطراری سیستم بدن به عامل ایجاد فشار است. با توجه به موقعیت استرس آور دستگاه سمپاتیک شروع به فعالیت می کند. ضربان قلب افزایش یافته، فشار خون بالا می رود و بدن آماده می گردد تا با صرف انرژی زیادتری با عامل ایجاد کننده استرس مبارزه کند(قربانی،۱۳۸۲).
۲-۲-۵-۲٫ مرحله دوم- مقاومت[۳]:
با ادامه ی ااسترس مقابله با آن وارد مرحله دوم می گردد، در این مرحله ارگانیسم خود را با عامل استرس زا منطبق می کند و با صرف انرژی زیادتر از حد معمول با عامل استرس مبارزه می کند. معمولاً بدن با واکنش خود سعی می کند تا عامل استرس زا را برطرف نماید. کورتیزول و دیگر مواد مشابه کورتیکوییدی ترشح می گردند و بدن را با موقعیت سازش می دهند. این دوره برای بدن دوره بسیار دشواری است چونبدن بیش از اندازه انرژی و ذخایر زیستی را مصرف می کند(قربانی،۱۳۸۲).
۲-۲-۵-۳٫ مرحله سوم- فرسودگی[۴]:
اگر مرحله ی مقاومت طولانی گردد و فشار همچنان ادامه پیدا کند، صرف انرژی بیش از اندازه خواهد بود، در این هنگام عمل کورتیزل موجب می گردد سیستم ایمنی بدن تضعیف شده و فرد نسبت به ابتلاء به بیماری های گوناگون مستعد گردد. در نهایت بدن انرژی لازم را برای مبارزه با عامل استرس زا از دست می دهد(قربانی،۱۳۸۲).
۲-۲-۶٫ ارزیابی استرس، راهبردهای رویارویی و سازگاری روان شناختی
استرس بخشی از زندگی روزمره است. استرس حالت یا فرآیندی روانشناختی است که در هنگام وقوعش فرد با حوادثی مواجه می شود که آن ها را نسبت به بهزیستی جسمی و روانشناختی تهدیدآمیز ادراک می کند. استرس از تعامل فرد با محیط نشأت می گیرد و زمانی رخ می دهد که بین فشارهای موقعیتی (واقعی یا ادراک شده)و منابعی که در اختیار فرد است ناهماهنگی(واقعی یا ادراک شده) وجود داشته باشد. حوادث محیطی که مضر یا تهدیدآمیز ادراک می شوند استرس آور هستند؛ واکنش های فیزیولوژیکی و روانشناختی به آن ها پاسخ های استرس هستند. برای اجتناب از تجربه استرس نیاز به راهبردهای رویارویی مؤثر برای غلبه بر استرس ورها است(بورن و روسو[۵]،۱۹۹۸).
آیا استرس همیشه بد است؟ قطعاً این طور نیست. همان گونه که محقق استرس” هانس سلیه[۶]” بیان کرده است بدون هیچ گونه استرس مرده ای بیش نیستیم. به طور طبیعی، حوادث ناخوشایند مانند فشارهای کاری، مشکلات زناشویی یا مشکلات مالی و تحصیلات و امتحانات ایجاد استرس می کنند. حتی مسافرت، ورزش ها، شغل جدید، کوهنوردی، قرار ملاقات . دیگر فعالیت های لذت بخش نیز استرس به وجود می آورند. حتی اگر جست و جو گر هیجانی نباشیم، سبک زندگانی سلامت گونه نیز تا حدی استرس تولید می کند(کن[۷]،۱۹۹۸).
بسیاری ازپژوهشگران این فرض اساسی را به چالش می کشانند که تغییری خاص در زندگی سبب استرس می شود و این که حادثه برای همه ی افراد استرس مساوی به وجود می آورد. همان طور که لازاروس(۱۹۷۷)، بیان می کند، استرس ناشی از حادثه به چگونگی تفسیر افراد از حادثه و این که درباره ان چه می توانند انجام دهند بستگی دارد(کالات[۸]،۱۹۹۶).
به گفته ی لازارس، استرس موقعیتی است که فرد با توجه به تهدیدآمیز بودن احتمالی آن منابع خود را بسیج می کند. این دیدگاه تأکید بیشتری بر دانش، تجربه، شناخت های افراد دارد(لازاروس،۱۹۷۷).
میزانی که استرس به فرد وارد می شود، به تفسیر وی از حادثه مربوط می شود، به عبارت دیگر به خود حادثه ارتباط ندارد و افراد می توانند بیاموزند بر حوادث استرس زا غلبه کنند. آن ها می توانند بیاموزند فعالانه به حل و فصل مشکل بپردازند به جای این که احساس تهدید کنند(کالات،۱۹۹۶). البته بعضی حوادث نسبت به سایر وقایع، استرس بیشتری ایجاد می کنند و ارزیابی حوادث استرس آمیز تحت تأثیر جنبه های مختلفی از خود حوادث نیز هست که می توان به دو عامل قابلیت کنترل حوادث و پیش بینی پذیری حوادث اشاره کرد(فلک من،۱۹۸۴؛ ماتیوز، اسچیر، برانسون و کارداسی[۹] ، ۱۹۸۹).
۲-۲-۶-۱٫ ارزیابی استرس:
همه ی افراد یک حادثه را استرس زا تجربه نمی کنند. شناخت ها نقش مهمی در هیجانات دارند، به همین ترتیب، عوامل شناختی نقش مهمی در این که افراد استرس را تجربه کنند یا نه دارند. هیجاناتی که در هنگام مواجهه با استرس تجربه می شود به میزان زیادی متأثر از شیوه ارزیابی است. چرا برخی افراد به وسیله ی حوادثی دچار استرس می شوند که افراد دیگر به آن ها به دیده ی هیجانی یا چالش نگاه می کنند. پس استرس به این بستگی دارد که چگونه موقعیت ارزیابی شود. هنگامی که یک استرس ور تهدیدآمیز ارزیابی شود، واکنش استرس قدرتمندی به دنبال خواهد داشت(لازاروس،۱۹۹۱).
تجربه ی احساس استرس به چگونگی توجه به استرس، چگونگی ارزیابی یا تفسیر آن بستگی دارد. حوادثی که برای یک فرد استرس زا هستند، ممکن است برای دیگری معمولی باشند. مثلاً بسیاری از افراد، پرواز را تا حدی استرس زا می دانند، اما کسانی که پروازهای زیادی دارندبه هیچ وجه دچار پریشانی نمی شوند. برخی افراد از قرار ملاقات با فردی جدید دچار هیجان زدگی می شوند در حالی که سایر افراد از این عدم قطعیت دچار ترس می شوند(ویتن[۱۰]،۱۹۹۸).
ارزیابی شناخت ها دو مرحله دارد. در طی ارزیابی اولیه، فرد سؤال می کند” آیا مشکلی نیست یا من در مشکل هستم؟ این برای من به چه معنا است؟ در طی ارزیابی ثانویه فرد سؤال می کند” با توجه به این موقعیت چه می توانم انجام دهم؟ چه منابعی برای مواجهه با آن در اختیار دارم؟(موسوی نسب،۱۳۸۴).
۲-۲-۶-۱-۱٫ ارزیابی اولیه:
به گفته ی لازاروس(۱۹۹۱)، دو گام مهم در مدیریت موقعیت تهدیدآمیز وجود دارد. گام اول، ارزیابی اولیه؛ آیا موقعیت مربوط است یا نامربوط، مثبت است یا تهدیدآمیز. ارزیابی اولیه می تواند به سه نتیجه گیری درباره معناداری شخصی درباره استرس ور منتهی شود.موقعیت(۱) نامربوط- مشکلی برای من نیست؛ (۲) بی خطر یا مثبت- مضر نیست و حتی مفید است؛ (۳) استرس زا- مشکل وجود دارد. اگر فرد موقعیتی را استرس زا ارزیابی کرد گام بعدی این است که تعیین کند با چه نوع مشکلی مواجه شده است: (۱) آیا آسیب دیده ام یا دچار فقدانی شده ام (مثلاً کاهش عزت نفس یا از دست دادن فرصت شغلی یا دچار صدمه فیزیکی شدن)؟ (۲) آیا با آسیب یا فقدان در آینده تهدید شده ام؟(۳) آیا با چالش مواجه شده ام- آیا موقعیت پاداش ها به علاوه ریسک هایی دارد؟ زمانی که فرد با موقعیت استرس زا مواجه شود منابع رویارویی را برای حذف تهدید و اضطراب همراه با آن بسیج می کند. ارزیابی یک موقعیت استرس زا به عنوان یک چالش، هیجانات مثبت مانند شوق و هیجان به وجود می آورد که می تواند به مواجهه با اثرات ترس و اضطراب کمک کند (موسوی نسب،۱۳۸۴).
درحالی که جنبه های منفی استرس می توانند تهدیدکننده زندگی باشند، جنبه های مثبت استرس، زندگی ما را به چالش می کشند. اکثر افراد نیاز به حداقل کمی استرس دارند تا احساس خطر و زندگی کنند. اگر به حوادث استرس زا به عنوان چالش توجه شود، ممکن است را هایی برای غلبه پیدا شود که سبب رشد شخصی می شوند. وظیفه اصلی در زندگی تعیین میزان استرسی است که قابل مدیریت است و ایجاد راهبردهای رویارویی است که سلامتی و بهزیستی را افزایش می دهند(بورن و روسو،۱۹۹۸).
۲-۲-۶-۱-۲٫ ارزیابی ثانویه:
ارزیابی ثانویه در گام دوم انجام می شود. فرد امکانات خود را می سنجد و راهی برای مواجهه با تهدید یا چالش انتخاب می کند(در برابر موقعیت چه می توانم انجام دهم؟) تأکید بر تهدید- با تصور شکست، طرد یا شرمندگی- ایجاد ناراحتی می کند(لازاروس،۱۹۹۳).
در ارزیابی ثانویه فرد به این پرسش پاسخ می دهد که ” در برابر حادثه ی استرس زا چه توانایی دارم؟” جواب شامل تصمیم درباره ی حداقل سه چیز است: ۱) چه کسی یا چه چیزی مسؤل حادثه ی استرس زا است؟ ۲) آیا احتمال موفقیت یا شکست در غلبه بر این حادثه وجود دارد؟ ۳) در آینده چه می شود اگر بتوانم استرس را مدیریت کنم یا در غلبه بر آن شکست بخورم؟ جواب به این سؤالات به عوامل بسیاری مانند تجربه گذشته فرد در برابر مشکلاتی مشابه، عزت نفس، مهارت های حل مسأله، حمایت اجتماعی و منابع اقتصادی بستگی دارد(کوهن[۱۱] و لازاروس،۱۹۷۹؛ لازاروس و فلک من، ۱۹۸۴).
۲-۲-۶-۲٫ رویارویی با تهدید
رویارویی مسأله مدار به مدیریت یا تغییر و اصلاح خود موقعیت ناراحت کننده کمک می کند. در رویارویی هیجان مدار، فرد برای کنترل واکنش های هیجانی موقعیت تلاش می کند(لازاروس، ۱۹۹۳). در رویارویی مسأله مدار شرایط استرس زا ارزیابی می شود و برای تغییر یا اجتناب از آن کاری صورت می گیرد. در رویارویی هیجان مدار، برای کاهش تنش و اضطراب ناشی از مسأله به جای پرداختن مستقیم به مشکل تلاش می شود. هر چند افراد در حل و فصل موقعیت های استر س زا به شیوه های منحصر به فرد عمل می کنند، افرادی که به طور مؤثری رویارویی می کنند اغلب از ترکیبی از راهبردهای مسأله مدار و هیجان مدار استفاده می کنند که به این بستگی دارد چه چیز مفیدترین جهت غلبه بر استرسور خاصی است(زیدنر[۱۲] و اندلر[۱۳]، ۱۹۹۶).
برای بسیاری از مشکلات، رویارویی مسأله مدار مؤثرتر است- حل مشکلات یا کاهش آن ها ترجیح بیشتری دارد تا این که با آن ها زندگی شود. گاهی اوقات دو نوع رویارویی به یکدیگر کمک می کنند. برای مثال خانمی که هنگام رفتن به طرف تریبون برای ایراد سخنرانی احساس اضطراب می کند؛ اگر چند نفس عمیق برای کاهش اضطراب بکشد(رویارویی هیجان مدار) بهتر می تواند به نوشته هایش نگاه کند تا سخنرانی را بهتر ارائه کند(رویارویی مسأله مدار).(کن،۱۹۹۸).
هم چنین ممکن است دو نوع رویارویی با یکدیگر تضاد داشته باشند. مثلاً اگر قرار باشد که تصمیم مهمی گرفته شود، ممکن است فرد از ناراحتی هیجانی با دوامی رنج ببرد. در چنین شرایطی فرد ممکن است وسوسه شود انتخابی عجولانه و بد انجام دهد که به رنج هیجانی خود پایان دهد. این عمل به فرد اجازه می دهد بر هیجانات خود غلبه کند اما رویارویی مسأله مدار کمی صورت گیرد. به طور کلی رویارویی مسأله مدار زمانی که فرد با یک استرس ور قابل کنترل مواجه می شود مفید است- یعنی واقعاً می تواند در این باره کاری انجام دهد. تلاش های هیجان مدار زمانی برای مدیریت استرس ور مناسب ترین هستند که قابل کنترل نباشند(لازاروس،۱۹۹۳؛ تیلور[۱۴]،۱۹۹۰).
[۱] -Glucocorticoid
[۲] -Alarm
[۳] -Resistance
[۴] -Exhaustion
[۵] -Bourne, L. & Russo, N
[۶] -Hans Selye
[۷] -Coon, D
[۸] -Kalat, J
[۹] -Mathews, K.A, Scheier, M. F., Brunson, B. I., & Carducci, B.
[۱۰] -Weiten, W
[۱۱] -Cohen, F
[۱۲] -Zeidner, M
[۱۳] -Endler, N