فصل چهارم……………………….57
فرای و رمانس………………………….. 57
کلیات…………………………. 58
دعوت…………………………. 64
ردّ دعوت…………………………. 65
امداد غیبی………………………… 66
عبور از نخستین آستان………………………… 67
شکم نهنگ………………………….. 68
آیین تشرف…………………………. 68
جادۀ آزمونها……………………….. 69
زن در نقش وسوسه گر……………………….. 71
آشتی و یگانگی با پدر……………………….. 72
خدایگان………………………… 74
برکت نهایی………………………… 75
بازگشت…………………………. 76
نتیجه……………………….. 78
فصل پنجم………………………. 79
بررسی نمونهای………………………… 79
شروع قصه……………………….. 80
مطابقت الگو و داستان………………………… 88
منابع………………………… 91
نمایشنامه……………………….. 94
داستانی میان همین کتابهای ساده……………………….. 94
چکیده:
رمانس به عنوان یکی از گونه های شناخته شدۀ ادبیات سهم عمدهای از تاریخ ادبیات را داراست. به همین دلیل نظریه پردازانی چون فرای در نوشته های خود این گونه را مورد مداقه قرار دادهاند و آن را تجزیه و تحلیل کرده اند. فرای با توجه به الگوی اسطورهای که برای گونه های مختلف ادبیات ارائه می کند، رمانس را نیز مورد بازنگری قرار داده است. در این نوشته با گذری کوتاه بر تعریف و تاریخچه رمانس در اروپا تلاش شده بر اساس نظریات نورتوپ فرای در مورد گونه های ادبی و به ویژه نظریۀ میتوسها، الگویی ساختاری برای رمانس ایرانی ارائه گردد. در این جا برای منطبق ساختن الگوی ارائه شده با نمونه ای از رمانس ایرانی، سمک عیار انتخاب شده است.
پیشگفتار:
همیشه در زندگی دقایق و لحظاتی هست که آدم از فکر کردن به آنها لذت میبرد، سادهترش اینکه قند در دل آدم آب میشود. قبولی دانشگاه هم برای من همین طور بود. اما این موضوع شروع راهی بود که آنقدر هم که میگفتند ساده نبود. زیاد شنیده بودم که کارشناسیارشد که چیزی نیست، چشم بهم میزنی تمام شده، مدرکت را گرفتهای. شاید آنها قدرت دیگری داشته اند یا چراغ جادویی در جیب! برای من که اینطور نبود. پایان نامه خود بدل شد به جادهای که گذشتن از آن خود شد هفتخوان. از انتخاب موضوع و پذیرفته شدن آن که گذشتم تازه رسیدم به جمعآوری منابع. مراحل تحقیق و پژوهش هر روز سختتر میشد و در میان مشکلات یکی پس از دیگری رخ مینمود. مشکلات پایان دادن به این مقطع تحصیلی خود کم نبودکه به ناگاه دست روزگار برگ دیگری ورق زد و مشکلات فردی بدل به قوزی شد روی قوز دیگر.
این مطلب را هم بخوانید :
گلهگذاری دردی را دوا نمی کند و همین بس که اکنون این رساله آمادۀ دفاع شد. اما مساله جالب برای من تداخل زندگی شخصیام با موضوع پایان نامهام بود. در میان گرفتاریهای شخصی رفتن به سراغ رمانس، احساس دوگانه و غریبی در من ایجاد میکرد. خواندن قصۀ شهسواران و عیاران و سفر با آنها به دنیای خیال و گشت و گذار در سرزمینهای ناشناخته لحظاتی پر از خوشی و سبک و بالی در دلم ایجاد میکرد. روزها به کاری خشک و تکراری مبتلا بودن و شبها از قصهای به قصۀ دیگر سرک کشیدن؛ حدیث تمام این روزها و ماههای من بود.
فرای که جهان را به تمامی بر گردۀ اسطورهها میداند، همدمی شده بود برای دمی آرامش. از آن سو تنگی وقت و زمان خود بدل به اسطورهای شده بود برای تحویل پایان نامه . این اسطوره اژدها پیکر هر روزِ روز با شمایلی جدید روبروی من می ایستاد و نمیگذاشت لحظهای را به آسایش سپری کنم. انگار برگههای تقویم نامراد در مسابقات دو سرعت شرکت کردهاند و برای گذشتن از خط پایان انقضاء پیاپی از هم سبقت میگرفتند.
هولآورتر از این اژدها، کمبود منابع مطالعاتی و تحقیقی بود. انگار همه این گونۀ ادبی را به فراموشی سپردهاند. شاید چون پایش زیادی در تخیل است و همه در تخیل خود این سرزمین عجایب را بدون مکث و درنگی