4-11)حكایت پرسیدن موسی (ع) از حق تعالی، سرّغلبه ظالمان……………………………………………………..153
4-12) حكایت نابینای سائل كی دو كوری دارم:……………………………………………………………………………….157
4-13)قصه آن شخص كی اشتر ضاله خود را می جست و می پرسید:………………………………………………159
4-14) قصه اعرابی و ریگ در جوال كردن و …:………………………………………………………………………………..162
4-15) حكایت كرامات ابراهیم ادهم …:…………………………………………………………………………………………….164
4-16) جستن آن درخت كی هر كه میوه آن بخورد، نمرد:………………………………………………………………167
4-17) قصه بط بچگان كه مرغ خانگی پروردشان:…………………………………………………………………………….168
فصل پنجم، دفتر سوم
5-1) قصه ی خورندگان پیل بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح…………………………………………………….171
5-2) حكایت فریفتن روستایی شهری را …:……………………………………………………………………………………..173
5-3) قصه اهل سبا و طاغی كردن نعمت ایشان را:…………………………………………………………………………..176
5-4) قصه ی وکیل صدر جهان که متهم شد و از بخارا گریخت:………………………………………………………177
5-5) سیر تحول و تکامل موجودات:…………………………………………………………………………………………………182
5-6) در تفسیر این حدیث مصطفی علیه السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکه:…………………………….185
5-7) اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:………………………………………………………………………………………….186
نتیجه گیری ……………. ………………………….188
كاربردها…………………………………………………………………………………………………………………………………..191
چکیده :
واژه ی «دیالکتیک »به معنای فن و شیوه ی مباحثه و مجادله است ، اما اصطلاح دیالکتیک در مکاتب فلسفی، علمی ، سیاسی، اجتماعی و ادبی با اغراض مختلف به کار رفته است . مقصود از دیالکتیک در این پژوهش لزوما با دیدگاه مکاتب پیش گفته منطبق نیست ، هر چند با بخشی از باور های هگل و نیز آن چه هانری کربن در مورد عشق در عرفان ابن عربی گفته است هماهنگ است .
مقصود از «دیالکتیک عشق » در این پایان نامه شوری است که از عشق در نهاد هستی نهاده شده و موجب کمال می شود . مولوی هم چون دیگر عارفان عاشق مبنای
این مطلب را هم بخوانید :
هستی را بر عشق استوار می داند ، عشق حضرت حق به ذات خویش . او در بعد عشق روح انسانی به خداوند نیز معتقد است که کمال انسان در گرو فراق است. لذا حضرت حق ، از ذات خویش ما سوی را آفرید تا در نهایت روح خاص در عالم خاک و در کالبد آدم قرار گیرد و این دوری موجب شوق بازگشت و معرفت حق شود . پس برابر نهادی به نام خاک لازم بود تا روح به کمال معرفت برسد والا انسان در مقام فرشتگی باقی می ماند . وجود تن و نفس که مایل به زمین باشند لازم است تا روح قدر عالم وصال را بداند و در حرکتی دیالکتیکی به شناخت و معرفت برسد .
جان گشاید سوی بالا بال ها تن زده اندر زمین چنگال ها
انسان کلی است که نهاد روح و برابر نهاد جسم را در خود دارد و از جدال این دو کمال معرفت حاصل می شود .
واژه های کلیدی : مولوی ، مثنوی ، دیالکتیک عشق ، فراق ، نفس ، روح ، انسان .