تکلم و مهارتهای کلامی نابینایان
هر چند که ارتباط در زمان نوزادی و آغازتولید صوت در کودکان بینا و نابینا مشابه است، تفاوتهای تحولی هنگامی که کودکان شروع به تداعی معانی کلمات میکنند ایجاد میشود در مورد کودکان بینا تحول زبان تقریبا از طریق یکپارچهسازی تجربیات دیداری و نمادهای کلمات صورت میگیرد کودکان نابینا نمیتوانند تکلم را از طریق تقلید بصری یاد بگیرند و باید به درون دادهای شنوایی متکی باشند. در نتیجه در افراد ی که نابینای مادر زادی هستند زبان ممکن است به میزان کمتری رشد کند. کاتس فورث روانشناسی که خود نابینا بود عقیده دارد افراد نابینا دارای زبان شفاهی هستند. به عبارتی آنها بر کلمات و تعابیری متکی هستند که با تجارب حسی شان همساز نیست. آنها ازطریق حواس شنیداری، لامسه و بویایی جهان را کشف میکنند و بدین جهت به نظر میرسد که زبان آنها متأثر از این وقایع است. به نظر کاتس فورث (الفاظی) - زبان غیر واقعی- به عنوان وسیلهای - جهت کسب مقبولیت اجتماعی وکسب حمایتهای اجتماعی توسط نابینایان به کار میرود (تام و مورفی، ۱۹۶۸).
- تحرک و جهت یابی
- تحول اجتماعی و سازش یافتگی شخصیت
بدون بینایی، ادراکات ما درباره خودمان و جهان اطراف به طرز چشمگیری متفاوت است. برای یک فرد نابینا این تفاوتهای ادراکی ممکن است منجر به مشکلات عاطفی و اجتماعی گردد. برای مثال افراد نابینا قادر نیستند حالات و حرکات بدنی افراد را تقلید کنند به همین علت نمیتوانند یکی از مهمترین مؤلفههای مستقیم سیستم ارتباط اجتماعی یعنی (زبان بدن) را رشددهند.
ظرافتهای ارتباط غیر کلامی ممکن است بطور معنیداری در قصد و نیت کلمات بیان شده تغیر ایجاد کنند. ناتوانی یک فرد در تحول سیستم ارتباطی غیر کلامی از طریق دریافت نشانههای دیداری (نظیر: تجلیات چهرهای و یا حرکات دست) نتایج عمیقی بر تعاملات بین فردی فرد نابینا دارد و وی را نه تنها در دریافت یا تفسیر زبان کلامی بلکه در بیان آنچه که به دیگران میگوید دچار مشکل میسازد (تام و مورفی، ۱۹۶۸).
- تحو ل مفهوم خود (تصور از خود)
بینایی اولین دستگاه حسی در نوزادان است، زیرا که بیشترین اطلاعاتی که نوزاد در مورد خودشان ومحیط اطرافشان یاد میگیرند از طریق سیستم بینایی صورت میگیرد. سازمانبندی اولیه ادراک بینایی بطور بالقوه در جهت متوجه ساختن نوزادان به عناصری در جهان است که برای بقاء و تحول آنها بسیار مهم هستند. تفسیر در بحث تحول اولیه خود بیان میکند که جنبههایی ازخود را که از طریق ادراک مشخص ومعین میشوند، به خصوص ادراک خود در فعالیت با محیط فیزیکی یا اجتماعی، کسب میکنند. دو نوع خود از طریق این ادراک تشکیل میشود: «خود بین شخصی» که خود و افراد دیگر را به هم متصل یا مجزا میسازد، و خود (خود بومشناسی) که خود ومحیط فیزیکی را بهم متصل یا مجزا میسازد. این دو جنبه خود در آغاز تولد شکل میگیرند و به حیات خود در دوران بعدی زندگی ادامه میدهند. بر خلاف انواع دیگر خود که بعدا تحول مییابند، این احساسات اولیه خود بطور مستقیم از طریق تجربه ایجاد میشوند و مجددا توسط کودک ساخته نمیشوند. خود بین فردی به ادراک خود در رابطه با دیگرن مربوط است واز طریق خیره شدن دو جانبه، حرکات بدنی مشروط، کلامسازی متقابل و اشاره کردن وتلقین توجه ایجاد میشود. بینایی نقش بسیار مهمی در این دو جنبه اولیه احساس خود دارد و کودکان نا بینا در تحول چنین اشکالی از دانش خود، دچار مشکل میگردند (تام و مورفی، ۱۹۶۸).