3-6- نتیجه 100
فصل چهارم: روابط اقتصادی با کفار
4- روابط اقتصادی با کفار. 103
4-1- ربا بین مسلمان و کافر 103
4-1-1- ادله جواز ربا بین مسلمان و کافر. 105
4-1-2- ادله منع ربا میان مسلمان و کافر. 106
4-2- شفعه بین مسلمان و كافر 107
4-2-1- نقل و بررسی ادلّة مسئله. 108
4-2-2- نقل و بررسی ادلّة اثبات كننده شفعه كافر ذمی نسبت به مسلمان. 111
4-2-3- ممنوعیت شفعه كافر بر مسلمان حکم ثانوی است.. 113
4-3- وصیت مسلمان برای كافر 114
4-3-1- دسته بندی نظرات فقهاء 115
4-3-2- مستندات مسئله. 116
4-3-2-1- ادله جواز 116
4-3-2-2- ادلّة منع. 117
4-3-2-3- تبیین موضوع نسبت به كافر حربی.. 120
4-3-2-4- حكم وصیت به کافر در فقه مذاهب اهل سنت.. 121
4-4- نتیجه گیری 122
نتیجهگیری… 124
فهرست منابع.. 125
چكیده
انسان نیاز به زندگی اجتماعی دارد و نمیتواند بدون کمک اجتماع، نیازهای حیاتی خود را رفع نماید و با گذشت زمان و ایجاد نیازهای مشترک، نیاز به هماهنگی و وحدت در راستای حل مشکلات در راه رفع نیازمندیها، بیشتر از گذشته احساس میگردد. اکثر اجتماعات دارای شریعت مخصوص به خود هستند و خواه نا خواه این عامل موجب تمایز افراد به مؤمن و کافر میشود. اسلام در خصوص مرزهای ارتباطی با کفار ضمن حفظ استقلال مسلمانان با رعایت اصول انسانی روابط با کفار را تعریف کرده است.
این پژوهش مرزهای ارتباطی با کفار را از دیدگاه مذاهب خمسه در چهار فصل کلیات، اصول روابط با کفار، ازدواج با کفار و روابط اقتصادی با کفار را مورد بررسی قرار داده است و به شکل توصیفی- تحلیلی به تبیین شباهت و تفاوت دیدگاههای موجود میپردازد.
واژگان کلیدی: ارتباط، حقوق، کفار، مرزها، مذاهب خمسه.
مقدمه
با اندکی دقت در مورد خود و دیگران به این نکته پی برده میشود به رغم تفاوتهای متعدد و متنوع موجود در میان انسانها در شکل ظاهری و خلق و خوی انسانی و صفات ظاهری دیگر، انسانها در جسم و جان با یکدیگر وجوه مشترک دارند.
این اشتراک گاهی میان جمعی محدود یا گسترده از انسانها و گاهی در میان همه افراد انسانی یافت میشود و هیچ امری حتی گرایش به دین خاصی قابلیت محدویت آن را ندارد.
همچنین انواع مختلف حیوانی از این امور مشترک مستثنی نیستند و علاوه بر این غرایز مشترک، صفات و طبیعت مختص به خود دارند. مقصود از این که انسان دارای سرشت مختص خود است، اثبات این نکته نیست كه انسان، حیوانی هم تراز با سایر حیوانات است و همانند هر یک از انواع آن، این نوع نیز ویژگیهای فراحیوانی به طور مشترک در میان همه افراد بشر یافت میشود. این عناصر طبیعت مشترک انسانی از آغاز تولد در همه انسانها به ودیعه نهاده شده است و عوالم محیطی و اجتماعی، سازنده یا از بین برنده آن نیست و تعلیم و تعلم، در پیدایش آنها و نقشی بازی نمیکند و نقش عوامل یاد شده در طبیعت انسانی، نقش تقویت و تضعیف و یا جهت دهنده دارند.
آیات و روایات متعددی با صراحت و یا به طور ضمنی بر وجود حقیقت ویژه انسانی و طبیعت مشترک انسانها و عناصر و ویژگیهای آن در بعد شناختی، گرایشی و توانشی دلالت دارد و آن چه که از همه بیشتر مورد تأکید قرار میگیرد، مسأله«فطرت الهی» است. روشن ترین آیه دال بر این حقیقت عبارت است از: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله؛ در حالی که به حق روی میآوری به طور همسوی دین باش، با سرشت خدایی، که مردم بر آن سرشته است همگام باش، آفرینش الهی تغییر ناپذیر است» (روم/30).
همچنین «هوالذی خلقکم من نفس واحد» (او خداوند کسی است که شما را از نفس یکسان آفرید) (اعراف/ 189).
این آیه به صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان خبر میدهد، یعنی انسان با نوعی از سرشت و طبیعت آفریده شد که برای پذیرش دین آمادگی دارد و در مقابل دعوت انبیاء انسانها بی تفاوت نبوده و در ذات خود، تمایل و کشش به سوی توحید دارند.
علاوه بر این آیه، در برخی از روایات نیز به فطرت الهی داشتن انسان تصریح شده است. امام باقر (ع) در توضیح روایتی از پیامبر (ص) که فرمودهاند: هر نوزادی بر فطرت توحید زاده میشود. (کلینی، 1388، ج2، ص13). مقصود پیامبر آن است که هر نوزادی با این معرفت و آگاهی که خداوند خالق و آفریننده اوست متولد میشود. علی (ع) میفرماید: «یکتا دانستن پروردگار مقتضای فطرت انسانی است» (همان، ص12).
منظور از فطرت، تنها امور سرشتی منحصر به جنبه الهی و گرایش توحیدی انسان نیست؛ بلکه تمام گرایشات و شناختها و تواناییهای اصیل و فطری فراوان را شامل میگردد و علت پر رنگ شدن و جلوه گری فطرت الهی بشر نسبت به سایر امور فطری، به خاطر اهمیت ویژه این عنصر و راز آلوده بودن آن است و از این گذشته منظور از فطرت «علم حضوری و شهودی بشر نسبت به خداوند» است. بر طبق این سخن همه انسان ها، حتی انسانهای کافر به درجات مختلف از معرفتی حضوری و بی واسطه نسبت به خداوند برخوردارند (رجبی، 1378، ص69).
انسان کافر با توجه به فطرت الهی درونی خود، ناگزیر میل و گرایش به توحید و دین و تمام ضروریات آن دارد؛ اما به دلایل فراوانی این میل و گرایش را کتمان میکند و در درون خود میپوشاند و در حالی که با لذات الهی است و از وجود او آگاه است، آنرا انکار میکند. البته این استدلال بیشتر متوجه مشرکین و بت پرستان میشود.
با اثبات نیک بودن سرشت مشترک انسان، این امر تنها عامل رفتارهایی که بر اساس آن شخصیت فرد ظاهر میگردد، نیست؛ بلکه شخصیت هر فردی شامل ویژگیهای فردی او نیز میشود و معمول عوامل متعدد طبیعی و اجتماعی است. تفاوتهای وراثتی، محیط و عوامل ماوراءالطبیعه و ذات انسان هر یک سهمی در شکل گیری شخصیت و شاکله فرد دارند.
پس ذات و فطرت الهی در عرض عوامل یاد شده در ساختار شخصیت فرد مؤثر است؛ در حالی که بکارگیری آن، تنها عامل اختیاری در بین این عوامل است. پس با بیان تفاوت فطرت و شخصیت، وجود تفاوتهای فردی به معنای انکار فطرت نیست؛ اما با این حال، امور فطری و ذاتی به یک اندازه در افراد بیدار و شکوفا نمیگردد. به همین دلیل نمیتوان سهم مشخص و ثابتی را برای عامل فطرت در عرض سایر عوامل در نظر گرفت.
لذا کافران با فطرتی از جنس فطرت مسلمان، ولی با شخصیتی متفاوت با شخصیت آنان، دعوت آخرین فرستاده پروردگار را رد کردهاند و این ممانعت از پذیرش دین حق، مستلزم کم رنگ شدن فطرت الهی نسبت به عوامل هم عرض که هر سه رنگ و بوی جبر میدهند میباشد. اما نباید با همین وضعیت از نقش اهم و مؤثرتر
این مطلب را هم بخوانید :
بررسی دلایل کاهش ترافیک سایت از جستجوگرها
فطرت الهی غافل ماند؛ لذا شخصیت انسان امری است، اختیاری و نتیجه آن موجب برتری انسانها نسبت به یکدیگر میشود و در قرآن به عنوان «تقوی» شناخته میشود.یکی از لوازم تقوی، احترام و تکریم همه انسانها است؛ چون انسان اشرف مخلوقات است (ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین (مؤمنون/14)؛ پس از آن -به دمیدن روح پاک- خلقتی دیگر ایجاد نمودیم، خداوند آفرین باش گفت: بر قدرت بهترین آفریننده) و خلیفه بر روی زمین است و از کرامت خاصی برخوردار است و آن چه را که بر روی زمین و در آسمانها است، برای او خلق شده است و مسخر او گردانیدند (اشاره دارد به آیه «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً منه؛ همه آن چه در آسمانها و زمین است، مسخر شما گردانید» (جاثیه/13)).
1-1- بیان مسأله
انسان بر میل فطری، زندگی اجتماعی دارد و نمی تواند بدون كمك اجتماع نیازهای حیاتی خود را رفع نماید و با گذشت زمان و ایجاد نیازهای فراوان مشترك و پیچیدهتر، نیاز به هماهنگی و وحدت در راستای حل مشكلات در راه رفع نیازمندیها، بیشتر از گذشته احساس میگردد. از سوی دیگر اكثر این اجتماعات دارای شریعت الهی منحصر به فرد هستند و خواه ناخواه این عامل موجب تمایز افراد این اجتماعات به دو گروه كافر و مؤمن میشود (احمدی، 1383، ص25).
این تقسیم بندی، احكام و آثار خاصی دارد و قلمرو وظایف دو گروه را از هم متمایز میسازد. به طور طبیعی یک نظام سیاسی- دینی، رویكرد سیاسی خود را بر اساس اصول و قواعد منتج از این آثار و لوازم ، مشخص میكند و روابط خود را بر طبق آن اصول و ایدئولوژی نشأت گرفته از آن منظم میسازد (شکوری، 1361، ص33 ).
در دنیای امروزی كه ارتباطات بسیار گسترده شده و جهان به دهكده ای است كه توسط انواع وسایل ارتباط جمعی به هم مرتبطاند و همچنین با توجه به اینكه تعامل كشورهای مختلف با هم، نیاز به ارتباط اجتماعی بینالمللی بیشتر نمود پیدا میكند. حال با توجه به تعامل كشورهای مسلمان علاوه بر ارتباط با كشورهای همدین و مسلك خود ممكن است به ارتباط با كشورهای اهل كتاب و یا حتی كافر نیاز پیدا نمایند. میتوان این پرسشهای را مطرح نمود كه كافر كیست؟ تقسیم بندی انسانها به مسلمان و كافر چه آثاری در میزان كیفیت روابط میان آنها میگذارد؟ آیا اسلام در مقایسه با سایر مكاتب و نظامهای حقوقی معاصر از توانایی و مؤلفههای یک نظام كامل و جامع برخوردار است؟ (همان، ص30).