سازگاری اجتماعی افراد دارای نقص بینایی و عوامل موثر بر آن
یکی از کارآمدترین نشانه سازگاری افراد، توانایی برقراری روابط رضایت بخش بادیگران و کسب لذت ازآن میباشد. به نظر میرسد که داشتن مهارتهای اجتماعی مبنای سازگاری در فرد میباشد. از این رو پرداختن به مهارتهای اجتماعی ضروری میباشد. مهارتهای اجتماعی بر الگوهای یاد گرفته شده بسیار خاص از رفتارهای قابل مشاهده کلامی و غیر کلامی دلالت دارند که از طریق آن فرد دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد و تلاش میکند تا نیازهایش را برآورده سازد. این مهارتها به دو دسته مهارتهای ضعیف و مهارتهای پیچیده تقسیم میشوند. مهارتهای ضعیف شامل رفتارهایی نسبتاً سادهای نظیر برقراری تماس چشمی مناسب یا لبخند زدن در موقعیت خاص میباشد، در صورتی که مهارتهای پیچیدهتر در بردارنده رفتارهایی است که متضمن پیوستن به گروه، ارائه تعارفات و انجام مکالمات با دیگران میشود (پلی جرینی[۱]، ۱۹۹۴، گستن[۲] و همکاران، ۱۹۸۸).
در سنین نوجوانی، پذیرش در جمع دوستان رفاقتها و روابط بین فردی با همسالان اهمیت ویژهای دارد، فقدان مهارتهای اجتماعی بین فردی میتواند زمینهساز مشکلات عدیدهای برای نوجوانان باشد. همچنین تحقیقات درازمدت (کاگان و ماس[۳]، ۱۹۶۲، به نقل از احمدیزاده، ۱۳۷۴) حاکی از آن است که نارساییهای روابط اجتماعی در سنین پایین به دوران بزرگسالی منتقل میشوند.
از چند دهه پیش، نتایج بسیاری از پژوهشها بیانگر این است که افراد دارای نقص بینایی درصد بالایی از ناسازگاریهای اجتماعی را نشان میدهند (کریگان[۴]، ۱۹۷۷، بامان[۵]، ۱۹۳۷؛ کیمارولی، ۲۰۰۶[۶]). آنچه مسلم است اختلال نقص بینایی به صورت مستقیم باعث ایجاد مشکلات عاطفی و رفتاری در میان نوجوانان مبتلا به اختلال بینایی نمیگردد، بلکه ناسازگاری اجتماعی را تشدید میکند (آمرمن[۷]، ۱۹۸۹، ۱۹۸۷؛ وارن، ۱۹۹۴، وان هسلت ۱۹۸۳، لانفلد، ۱۹۸۱).
از میان مشکلات متعدد عاطفی در میان افراد دارای اختلال نقص بینایی، اضطراب به عنوان بخش مهمی از ناسازگاری فردی و اجتماعی افراد مبتلا به اختلال نقص بینایی به حساب میآید (بامان[۸]، ۱۹۷۳). برخی از سطوح اضطراب در نوجوانان مبتلا به اختلال نقص بینایی غیرقابل اجتناب میباشد چرا که بر محدودیتهای عملکردی مربوط به نابینایی متکی میباشد (آمرمن، وان هسلت، هرسن، ۱۹۸۶). نوجوانان نابینا و نیمه بینا بر محیطهای اجتماعی و فیزیکی اطراف خود کنترل محدودی دارند و به همین دلیل درصد بالایی از ناامیدی، افسردگی و اضطراب را تجربه میکنند. تحقیقات خود گزارشی رابطهی معناداری میان اختلال بینایی و سطح اضطراب فرد نابینا را گزارش نمیدهد و نشان میدهد که متغیرهای دیگری مثل سن بالا، هوش پایین و مونث بودن سطح اضطراب را در نوجوانان مبتلا به اختلال نقص بینایی را افزایش میدهد (هاردی[۹]، ۱۹۶۸).
وان هسلت (۱۹۸۳) ارزیابی جامعی از مهارتهای اجتماعی نوجوانان پسر بینا و نابینای مادرزادی انجام دادهاند. در هنگام انجام مصاحبه نوجوانان نابینا در زمینهی مهارتهای اجتماعی و اجزای غیرکلامی همچون خندیدن، ژست بدن، وضعیت ایستادن و رفتارهای کلیشهای تفاوت چشمگیری با نوجوانان بینا از خود نشان ندادند. در طی مصاحبه از نوجوانان مبتلا به اختلال بینایی سئوالات باز پاسخ کمتری نسبت به نوجوانان سالم پرسیده شده نوجوانان مبتلا به اختلال بینایی زمان طولانی تری را در پاسخگویی از خود نشان داده و اختلالات سخنوری آنها نیز بیشتر بود. در پرسشنامه رفتار کودک که بوسیله والدین پر شد. نوجوانان مبتلا به اختلالات بینایی در مقایسه به نوجوانان بینا در زمینه سازگاری مدرسهای و جذابیت جسمانی نمرات کمتری کسب کردند. همچنین آنها دارای ارتباط محدودتر و اختلال وسواس فکری، رفتارهای خصومت آمیز و افسردهتر بودند. مشخص شد که نوجوانان مبتلا به اختلالات بینایی نسبت به نوجوانان بینا در اجزای غیرکلامی (مثل خندیدن) مهارت کمتری داشته و رفتارهای کلیشهای از خود نشان میدادند.
مطالعات متعددی در رابطه با تأثیر درمانهای روان شناختی (رفتار درمانی و درمان شناختی رفتاری بر سازگاری اجتماعی کودکان و نوجوانان عادی انجام شده و نتایج این بررسیها نشان داده است که مداخلات روان شناختی از جمله رفتار درمانی بر سازگاری اجتماعی افراد عادی به خصوص نوجوانان مؤثر هستند (دارلاک[۱۰] و همکاران، ۱۹۹۱، تواتیز[۱۱]، ۱۹۹۴، به نقل از سخندان توماج، ۱۳۸۰، اعرابی، ۱۳۸۰؛ صدیقی، ۱۳۸۰؛ مظاهری، ۱۳۸۲، درستی، ۱۳۸۳).
افراد دچار آسیبهای دیداری (نابینا، کم بینا) گرایش دارند که در موقعیتهای اجتماعی انفعالی رفتار کنند براساس میزان آسیب دیداری، آنها ممکن است فاقد مجال و توانایی اکتساب مهارتهای اجتماعی از راه مشاهدهی رفتار سایرین در موقعیتهای اجتماعی همانند دیگران باشند. افراد دچار آسیبهای دیداری که مهارتهای اجتماعی لازم را نیز به دست آوردهاند هنوز ممکن است در عملکرد مناسب در زمینههای بین فردی با مشکل مواجه باشند. این امر میتواند ناشی از نشانههای ناکامی موقعیتی، فقدان بازخوردهای صادقانه از تعاملات، رفتار نامناسب افراد بینا و وجود نگرشهای منفی در قبال افراد دچار آسیبهای دیداری در جامعه باشد. افراد نابینا ممکن است براساس تعاملات منفی با افراد بینا، شناختها و عواطف معیوبی را توسعه دهند که استفاده از این مهارتهای اجتماعی آنها را در شرایط زندگی واقعی دچار مشکل میکند.
از نظر رشد اجتماعی و هیجانی و نیز سازگاری اجتماعی، اصول و موضوعات مربوط به رشد اجتماعی و رشد هیجانی افراد نابینا همانند افراد بینا است. آنچه موجب ناسازگاری نابینایان میگردد تفاوتهای هوشی آنان نیست بلکه عوامل دیگری نظیر محیطهای خانوادگی نامطلوب، وجود ناتواناییهای دیگر و واکنش ناسنجیدهی اطرافیان میباشد (شریفی درآمد، ۱۳۷۹).
۲-۶-۶ عوامل مؤثر در سازگاری نابینایان
عواملی که در چگونگی توانایی و سازگاری نابینایان مؤثر است:
عوامل متعددی در چگونگی تواناییها و سازگاریهای نابینایان و همچنین شیوههای آموزشی و باز پروری و توانبخشی آنان دخیل است که در اینجا به طور خلاصه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- سن وقوع نابینایی
این که کودکان در چه سنی نابینا شده باشند بر تواناییها و سازگاریهای بعدی او تأثیر فراوان میگذارند.
برای بررسی اثرات نابینایی روی افراد مختلف میتوانیم آنها را به دو دسته تقسیم کنیم.
الف- افراد نابینای مادرزادی و یا آنها که قبل از ۵ تا ۶ سالگی نابینا شدهاند. معمولاً افرادی که قبل از سنین ۵ تا ۶ سالگی بینایی خود را از دست دادهاند از نظر تواناییهای کلی همانند کودکانی هستند که دچار نابینایی مادرزادی هستند. زیرا در چند سال اول زندگی از تجارب و حافظه بصری چندان بهرهای کسب نکرده و یا از حداقل حافظه بصری برخوردار بودهاند.
این کودکان شناخت عینی از عالم بینایی ندارند و نمیتوانند از یک بینش تخیلی مفید برخوردار باشند و از بدو تولد و یا از دوران طفولیت خود را با دنیای افرادی که بینایی دارند تطبیق میدهند و ابزار شناخت و کسب تجربه را با بهره گرفتن از سایر حواس خود اغاز میکنند. این گروه از افراد نابینا اصولا دچار شوک یا ضربه روانی نشده و در عالم نابینایی بزرگ میشوند. به آن انس میگیرند و نداشتن دید مساله چندان مهمی برایشان جلوه نمیکند.
ب) افراد نابینایی که بعد از ۵ تا ۶ سالگی بینایی خود را از دست دادهاند. دسته دوم افرادی هستند که قبلا بینا بودهاند و جامعه افراد بینا را شناختهاند و کم و بیش ان را به خاطر میآورند و از طرف خود و محیط و رنگها
و. . . شناخت عینی دارند که کمک مؤثری در به وجود آوردن یک سلسله بینشهای تخیلی از مشاهدات قبلی در زمان بینایی به شمار میرود.
در بسیاری از مواقع دوران بینایی خود را به خاطر میاورند و تاسف آن دوران را میخورند و در واقع افراد نابینایی هستند که سالها بینایی را تجربه کردهاند و اکنون دقیقا درک میکنند که در آن زمان از چه موهبتی برخوردار بودهاند. وقوع نابینایی بعد از ۵ تا ۶ سالگی تأثیرات زیادی در سازگاری عاطفی آنها دارد و در نحوه برنامهریزی آموزشی و توانبخشی نیز کاملا مؤثر است. به عنوان مثال وقتی که کودکی قبل از آن که به عللی نابینا شود از آموزش رسمی و خواندن تجاربی کسب کرده باشد با آنکه اصول کلی در مراحل خواندن احتمالا قابل انتقال است اما هیچ گونه وجوه مشترکی بین خواندن عادی و علائم بریل (خط برجسته که از آرایش و چگونگی قرارگرفتن یک تا ۶ نقطه به وجود میاید) وجود ندارد. بنابراین کودکی که قبلا خواندن فارسی را آموخته بود باید اینک خواندن و نوشتن به طریقه جدید را بیاموزد و بدیهی است که در این حال آمادگی ذهنی و انطباق با شیوه جدید خواندن و نوشتن برای کودکی که آموزش متفاوت داشته است با کودکی که چنین روش خواندن و نوشتن اولین تجربه آموزشی اوست تفاوت دارد.
کودکی که قبلا یاد گرفته بود که چگونه کتاب معمولی را بخواند ممکن است در آغاز یادگیری بریل از خود بیمیلی و عکسالعمل منفی نشان دهد زیرا که هنوز به خوبی وجود نقیصه بینایی خود را که تازه براو عارض شده نپذیرفته و نیاز به راهنمایی و مشاوره صحیح جهت سازگاریهای عاطفی، هیجانی و اجتماعی دارد. کسانی که در طول زندگی نابینا شدهاند در بسیاری از موارد قوه ادراک بیشتری از افراد نابینای مادر زادی دارند. از افراد نابینای متعددی که به عللی در سنین بالای یک سالگی بینایی خود را از دست داده بودند سوال شد آیا ترجیح میدادید که نابینای مادر زادی بودید؟ پاسخهای ارائه شده گویای این واقعیت است که آنها از این که نابینای مادرزادی نبودهاند راضی هستند.
تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که آنها که عالم بینایی را تجربه کردهاند و شناخت فراوانی از ان داشتهاند از نظر استعداد، قوه تفکر و یادگیری بهتر از افراد نابینای مادر زادی هستند و از لحاظ درک رنگ و ظواهر طبیعت، مسائلی که به فضا و شناخت محیط و اشیا» ارتباط پیدا میکند، در طول زندگی نابینا شدهاند آگاهتر، دقیقتر و واقع بینانهتر از افراد نابینای مادر زادی هستند. کرول، محقق مسائل نابینایی براین عقیده است که دیر نابینا شدهها اکثرا عقاید و دیدگاههای خود را راجع به اشیا» و محیط اطراف براساس معیارهای کاملا متفاوتی با افراد نابینای مادرزادی در ذهن خود پرورش میدهند. دیر نابینا شدهها از طریق بینایی قبلی خود مجسم میکنند در حالی که افراد نابینای مادر زادی عقاید خود را براساس سایر حواس خود پرورش میدهند. ولی این حواس محدودند و دقت کافی را برای کسب بعضی اطلاعات ندارند.
کودکانی که توانستهاند قبل از ابتلای به نابینایی دیدن برخی از اشیا» را تجربه کنند خواهند توانست تا اندازهای برآن تجربهها متکی باشند. اگر چه برای کودکانی که از زمان تولد نابینا هستند، این امکان وجود دارد که برخی از مفاهیم را با همان سرعت کودکانی که بعد از چند سال بینایی، نابینا شدهاند کسب کنند. اغلب متخصصان با این امر موافقند که کودکانی که از زمان تولد نابینا هستند در یادگیری بسیاری از مفاهیم، دچار مشکل بیشتری میباشند.
نوجوان نابینا از لحاظ سازگاری شخصیت دست کم در ۴ زمینه پرخاشگری، طرد - پذیرش، مسائل جنسی و نگرانی از آینده، مشکلات بیشتری دارند و همه این مشکلات از مسائل اساسی نابینایی است. فقدان دید این مشکلات را بر نوجوان تحمیل میکند.
۲- چگونگی وقوع نابینایی
فردی که به طور ناگهانی بینایی خود را از دست میدهد با فردی که در اثر عوامل مختلف به تدریج بینایی خود را از دست میدهد، از نظر سازگاریهای عاطفی و هیجانی و اجتماعی و انطباق با وضعیت جدید متفاوت است. در واقع فردی که به تدریج بینایی خود را از دست میدهد معمولاً به تدریج نیز با شرایط جدید سازگار میشود. لذا در نظر گرفتن این مسائل در سازگاریهای اجتماعی افراد مؤثر است.
۳- عوامل و چگونگی عارضه بینایی
بعضی از عوامل و شرایطی که سبب نابینایی میشوند مثل آب سیاه مادر زادی گاهی با دردهایی همراه است که فرد باید آنها را متحمل شود. طبیعی است که چنین شرایط در رفتارهای عاطفی و اجتماعی و نحوه سازگاری فرد بیتاثیر نخواهد بود.
[۱]- Pellegrini
[۲]- Gesten
[۳]- Kagan & Mos
[۴]- Carrigan
[۵]- Bauman
[۶]- Cimarolli
[۷]- Ammerman
[۸]- Baman & Yoder
[۹]- Hardy
[۱۰]- Dardallac