تأثیر همسال بر هویت
از زمان اثر بنیادی هال (۱۹۰۴، نقل از براون، ۲۰۰۴) در یک قرن پیش، روابط با همسال یکی از ویژگیهای
اصلی نوجوانان تلقّی شده است. از سالهای اولیه تاکنون، پژوهشگران در مورد اثرهای همسال بر نوجوان تردید دو سویه دارند. آیا همسالان بافت اجتماعی حمایتگری را برای پرورش هویت تشکیل میدهند و به جامعهپذیری نوجوان کمک میکنند یا عرصهای برای فعالیت بزهکارانه را بهوجود میآورند؟
با ورود کودک به دوره نوجوانی، زمان فزایندهای از زندگی نوجوان در بیرون از خانه و در تعامل با دیگران از جمله همسالان صرف میشود (هال و براسارد، ۲۰۰۸). جاف (۱۹۹۸) بر این باور است که تأثیر همسالان عمدتاً مثبت است. صرف وقت در بیرون از محیط خانواده به نوجوان این امکان را میدهد که دنیای روابط غیر خانوادگی را کشف کند و در جامعه بزرگتر احساس راحتی کند و"مفهوم خود"او توسعه یابد.
همسالان در ارتقای تحوّل بهنجار رواناجتماعی نقش بازی میکنند. برای مثال، در حوزه هویت، همسالان انواع الگوها و پسخوراندی را که نوجوانان نمیتوانند از بزرگسالان به دست آورند، فراهم میکنند. در بافت همسال، نوجوانان میتوانند نقشهای مختلف و شخصیتهای متفاوت را امتحان کنند، با هویت ـ های متفاوت با سهولتی بیشتر از بافت خانواده، به آزمایشگری بپردازند و در آن، برای اکتشاف موقعیتها، بازخوردها و رفتارهای جدید، احساس راحتی بیشتری کنند (براون،۲۰۰۴ ؛ گلداشتاین و دیگران، ۲۰۰۵ ؛ ایکرز و دیگران، ۱۹۹۸).
شکلگیری هویت به عوامل شخصی و بافتهایی که افراد در آن عمل میکنند، بستگی دارد. همانطور که پیشتر بیان شد، اریکسون در نظریه خود در باب هویت، عوامل بافتی را از مؤلفههای جدانشدنی شکلگیری هویت میداند. از نظر گروتوانت (۱۹۸۷، نقل از پوردی و دیگران، ۲۰۰۰) گروه همسال یکی از حیطههای بافتی است که بر هویت تأثیر دارد. وی بر این عقیده است که همسالان اجازه میدهند که نوجوانان، خود را منعکس شده ببینند و تصمیم بگیرند که تصویر فرافکنی شده خود را رد یا قبول کنند.
پیشینه پژوهشی در باب روابط با همسال در دوره نوجوانی به لحاظ مفهومی واضح نیست، علّت این امر تا حدودی این است که این اصطلاح بهگونههای متفاوتی بهکار برده شده است. براون (۱۹۹۰، نقل از رایان، ۲۰۰۱) اشاره میکند که اصطلاح گروه همسال به هر چیزی، از تعاملات با بهترین دوستان تا پیوند با کل گروه سنی، اطلاق شده است.
پارکر و گوتمن[۱](۱۹۸۹،نقل از جاف، ۱۹۹۸) دوستی را به فرایند تشکل هویت مربوط میکنند. آنها بر این باورند که نوجوانان بیشتر از کودکان خردسال میتوانند با تجربههای روزانه دوستانشان همانندسازی کنند. گفتگوهای دوستان که شامل خودافشاگری متقابل است، دامنهای گسترده از هیجانات و دیدگاهها را فرا ـ میخواند که به نوجوان کمک میکنند خود را در یک بافت رابطه ببینند. این بینش که من به عنوان یک شخص"کیستم” تا حدودی بهوسیله روابطم با اعضای خانواده، دوستان، معلمان و دیگران تعریف میشود.
پژوهشها نشان دادهاند که ترکیب شبکه اجتماعی با سن تغییر میکند؛ یعنی، کودکان در حدود ۱۰ سالگی حمایت بیشتری را از اعضای خانواده دریافت میکنند؛ در صورتی که نوجوانان حمایت بیشتری را از سوی دوستان خود گزارش میکنند (لویت[۲]و دیگران، ۱۹۹۳، نقل از کلاروسی و اکلز، ۲۰۰۰). بهطور کلی مطالعات به این نتیجه دست یافتهاند که دختران مقدار بیشتر حمایت همسالان و رضایت بیشتری از آن را گزارش میدهند تا پسران اما این تفاوت، بهندرت در مورد حمایت از سوی اعضای خانواده یافت میشود. بیشتر مطالعات مربوط به تفاوتهای جنسی در حمایت، از آزمودنیهای بزرگسال استفاده کردهاند که این امر مبیّن نیاز به مطالعههای بیشتر در مورد تفاوتهای جنسی در حمایت همسال در نوجوانان است (موران و دوبوئا، ۲۰۰۲).
مس و دکوویک (۱۹۹۵) در تحقیقی با عنوان تحول هویت، حمایت والدین و همسال در نوجوانی : نتایج زمینهیابی ملی آلمان، تحول و ساختار هویت در خلال نوجوانی و تأثیر والدین و همسالان بر تحول هویت را بررسی کردند. نمونه این پژوهش از ۲۶۹۹ افراد ۱۲ تا ۲۴ سال تشکیل شده بود (۱۲۴۹ مرد و ۱۴۵۰ زن). ۵۸۳ نفر از نوجوانان در سنین ۱۲ـ۱۴ سال (اوایل نوجوانی) بهسر میبردند. این پژوهشگران مقیاس تحوّل هویت اوترخت ـ خرونینگن[۳]را برای اندازهگیری هویت بهکار گرفتند. آنها به این نتیجه دست یافتند که هویت که با اندازههایی از اکتشاف و تعهد سنجیده میشود، در حوزههای روابط، مدرسه و شغل، بسیار تحت تأثیر حمایت همسال است و حمایت والدین فقط تأثیر مثبت افزایشی دارد.
استاینبرگ (۲۰۰۱) مطرح میسازد که همسالان تأثیر والدین را بهتدریج تضعیف میکنند. وی بر این عقیده است که همسالان، رابطه بین روابط والدین و تحول هویت را واسطهگری میکنند اما مس و دیگران (۲۰۰۲) در نمونهای از ۱۴۸ نوجوان با میانگین سنی ۱۵ سال (۷۶ پسر و ۷۲ دختر) شواهد تجربی کمی برای این امر یافتهاند. آنها در عوض به این نتیجه دست یافتند که دلبستگی والدین و دلبستگی همسال با حیطههای متفاوت هویت مرتبط است؛ یعنی، دلبستگی والدین با تعهد به مدرسه و دلبستگی همسال با تعهد و اکتشاف رابطهای ارتباط دارد.
هامر و بروخ (۱۹۹۴، نقل از هال و براسارد، ۲۰۰۸) نشان دادند که شبکه حمایتگر همسالان، در دانشجویان پیشرفت هویت را ارتقا میبخشد و از هویت بازداشته جلوگیری میکند.
ریس و یانیس (۲۰۰۴) در نمونهای ۲۹۴ نفری از نوجوانان دبیرستانی از دو مدرسه خصوصی به بررسی تغییرات هویت و رابطه مسیرهای تحولی هویت و ارتباط با دوستان در فاصله زمانی سه سال پرداختند. آنها به این نتیجه دست یافتند که سردرگمی هویت با مشکلات مستمر ارتباطی با دوستان مرتبط است. تعارض مستمر با دوستان (مبیّن یک محیط همسال غیر حمایتگر) با سردرگمی هویت ارتباط داشت. در این پژوهش، هویت با زیرمقیاس هویت روزنتال و دیگران (۱۹۸۱) اندازهگیری شد. آنها گزارش کردند که یافتههایشان از تأثیر عوامل بافتی بر تحول هویت حمایت میکند.
به منظور بررسی نقش حمایت همسال به عنوان پیشبینیکننده پایگاه هویت در نمونهای از دانشآموزان پایه هشتم، هال و براسارد (۲۰۰۸) به این نتیجه دست یافتند که حمایت همسال، پیشرفت بیشتر هویت را در آمریکاییهای آفریقاییتبار و سفیدپوستان پیشبینی میکند.
نصرتی و دیگران (۱۳۸۵) رابطه تحولی پایگاههای هویتی با میزان دلبستگی ایمن نوجوانان پسر سنین ۱۴، ۱۶ و ۱۸ سال به همسالان و والدین را مورد بررسی قرار دادند. در این تحقیق، ۳۱۲ نفر نوجوان در پایههای سوم راهنمایی، دوم دبیرستان و پیشدانشگاهی شرکت داشتند. بیشترین میزان ایمنی دلبستگی به همسالان به پایگاه هویت موفق و معوق و کمترین میزان به پایگاه هویت سردرگم متعلق بود.
حجازی و نگهبان سلامی (۱۳۸۸) با مطالعه ۲۶۰ دانشآموز دختر و پسر پایه دوم دبیرستان به این نتیجه دست یافتند که دلبستگی ایمن به همسالان، با سبک هویت هنجاری ارتباط معناداری دارد و دختران در دلبستگی ایمن به همسالان، بر پسران برتری دارند.
در مجموع، شمار پژوهشهایی که در مورد تأثیر همسال بر هویت انجام شدهاند، اندک است اما همین مطالعات اندک مبیّن آناند که حمایت همسال با انسجام هویت رابطه مثبت و با سردرگمی هویت رابطه منفی دارد.
- Gottman , J. M.
- Levitt, M. J.
- Utrecht-Groningen Identity Development Scale (U-GIDS)