سووشون در سطوح مختلف جامعه و تاریخ ما در پیوسته است و میتوان با توجه به لایههای نمادین و شبكههای اشارات روایت تا آن جا پیش رفت كه رمان، روایتی از تاریخ اجتماعی ایران از گذشتههای دور اساطیری تا روزگار ماست. (فصل دوم(
در معرفی نقد فمنیستی با آن كه ناگزیر از معرفی جریان عام و عمدهی فمنیسم بودهایم، بیشتر به رهیافتهایی تكیه كردهایم كه در نقد ادبی شأنیت و اهمیتی میتوانند داشت. از اشاره به این نكته نیز پروا و پرهیز نكردهایم كه این رویكرد هنوز در آغاز راه است و حتی در مغرب زمین هم شیوهای روشمند و سازوار و دانشگاهی به شمار نمیآید. به گمان ما هنوز در میانهی انبوه سخنان متناقض و متفاوت ناقدان ادبی فمنیست، شاید سنجیدهترین تأملات از آن نویسندهی ژرف بین بریتانیایی ویرجینیا وولف باشد كه در زمانی دورتر در این باب قلم زده است. هر چند او به معنای حرفهای و متعارف كلمه منتقد و محقق نبود و خود واژهی فمنیسم را خوش نمیداشت و به كار نمیگرفت اما اتاقی از آن خود او، آرایی ژرف در زمینه ی نگاه زنانه در روایت را در برداشت. (فصل سوم)
سرانجام سووشون را از این زاویه نگریستهایم كه این رمان به عنوان نخستین رمانی كه نگاشتهی یک زن ایرانی است و در عین حال قهرمان داستانی آن زن است چه مایه از روایتهای دیگر متمایز است؟روایت و راوی چگونه موقعیت و وضعیت زن ایرانی را گزارش میدهند و چگونه حال و روز او را داوری و نقد میكنند؟و آیا خود این نقد ـ نقد دانشور و راوی رمان و زری ـ را میتوان نقادی كرد ونقدها را بود آیا كه عیاری گیرند؟ (فصل چهارم)
اشاره به چند نكته ضروری می کند:
1ـ ارجاعها و پانوشتها كه گاه بسیار مفصل است در پایان فصل آمده است. در این زمینه در فصلهای دوم و چهارم استثنایی قائل شدهایم. به علت ارجاعات مكرر به سووشون و امكان دسترسی آسانتر و سریعتر به آن قسمت از روایت، شمارهی صفحهی بدون هر گونه توضیحی داخل پرانتز و در درون متن قید شده است.
2ـ كوشیدهایم داوری ما دربارهی سووشون جنبهی توصیفی داشته باشد و از ستایشهای پرشور و احساسی اجتناب كردهایم و اساساً تلقی ما از نقد، تصور كلیشهای محك زدن و تعیین ارزش نبوده است.
3ـ تحلیل داستان سیاوش را كه در فهم لایههای نمادین اثر، اهمیتی بنیادین دارد با چند تصویر از مینیاتور و نقاشی مربوط به شاهنامه و داستان عاشورا همراه كردهایم.
این پایاننامه با همهی كاستیها اگر تا اندازهای در خور تأمل باشد، البته وامدار فضل و فضیلت استادانی است كه افتخار راهنمایی و مشاوره را به شاگرد كوچك خویش بخشیدند. نخست استاد فرزانه دكتر تقی پورنامداریان كه نه تنها مشوق من در قدم نهادن به این راه بودند، بلكه از دستگیری و راهنمایی من در تمام مراحل و منازل دریغ نكردند.
استاد ارجمند دكتر ابوالقاسم رادفر نیز از سر مهر و فروتنی مشاورهی این پایاننامه را پذیرفتند و وجود عزیزشان همیشه باعث دلگرمی من بود.
مدیون شماری از استادان و دوستان نیز هستم كه در یادآوری نكتهها، معرفی و در اختیار نهادن منابع یا دیگر مراحل فراهم آمدن رساله مرا شرمسار الطاف خویش ساختند؛دكتر مسعود جعفری، دكتر جابر عناصری، دكتر علی محمدشاهسنی، دكتر عبدالله حسنزاده، محمد یكهدهقان و خواهر دلبندم مرضیه سرمشقی.
به ویژه از دوست و همسر مهربانم دكتر حمیدرضا توكلی سپاسها دارم كه اگر همراهیها و تشویقهای ایشان نبود، این رساله هیچگاه سرانجام نمییافت. هر كجا هست خدایا به سلامت دارش.
فصل اول: معرفی رویكرد جامعهشناسی
پیوندهای جامعه و ادبیات در نگاه نخستی
نخستین تصوری كه از شنیدن تركیب جامعهشناسی ادبیات در ذهن نقش میبندد، احتمالاً بررسی تأثیر مستقیم رخدادهای اجتماعی مشخصی بر ادبیات یک دوره و به ویژه نمودهای معین آن در آثاری خاص است.
این مطلب را هم بخوانید :
اما حتی پیش از آنكه به سراغ آنچه ناقدان كهنه و نو در این باره گفتهاند، برویم با تأمل در مجموعهی نسبتهای محتمل میان ادبیات و جامعه میتوانیم آرام آرام دریابیم كه این ماجرا بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است كه در آغاز میپنداشتیم، ببینیم پیوندها و تأثیر و تأثرات متقابل میان دو مفهوم گستردهی جامعه و ادبیات چه ابهاماتی در ذهن ما برمیانگیزند:
1ـ آیا میتوان از عكس این نسبت یعنی تأثیر ادبیات بر جامعه نیز سخن گفت؟
2ـ آیا میتوان این رابطه را تأثیر و تأثری دوجانبه و دیالكتیكی دانست؟