4-2-1 قیدهای زمانی……………………………………….81
4-2-2 مشخصه های غیردستی………………………………………. 83
4-2-3 نشانگرهای واژگانی……………………………………….86
4-2-4 استفاده از گروه دستوری اعداد………………………………………. 88
4-2-5 عبارات زمانی……………………………………….90
4-3 چگونگی بیان نمود و انواع آن در زبان اشارة ایرانی…………………….. 92
4-3-1 نمود استمراری……………………………………….93
4-3-2 نمود عادتی………………………………………. 94
4-3-3 نمود مکرر……………………………………….95
4-3-4 نمود کامل……………………………………….96
4-4 یافته های پژوهش بر اساس جنسیت……………………………………….101
4-5 جمع بندی فصل………………………………………. 102
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری………………………………………. 103
5-1 بررسی توصیفی داده ها……………………………………….104
5-1-1 زمان در زبان اشاره ایرانی………………………………………. 106
5-1-1-1 نمونة واژگانی زمان………………………………………. 107
5-1-1-2 نمونة ساختواژی زمان (تکواژ تصریفی)………………………. 108
5-1-2 نمود در زبان اشارة ایرانی………………………………………. 110
5-1-2-1 نمونة واژگانی نمود……………………………………….111
5-1-2-2 نمونة ساختواژی نمود (تکواژ تصریفی)………………………111
5-2 جمعبندی فصل……………………………………….112
5-3 پیشنهاداتی برای پژوهشهای آتی……………………………………….113
منابع فارسی………………………………………. 115
منابع انگلیسی………………………………………. 116
پیوست……………………………………….121
چکیده:
زبان اشاره ایرانی، زبانی دیداری/فضایی است که با دارا بودن ساختار نحوی و معنایی خاص خود در جامعه ناشنوایان در سرتاسر ایران با تفاوت لهجه های مختلف،
رشد کرده است. وجود اشارات قراردادی در این زبان اثبات می کند که زبانی حقیقی است و تنها مجموعه ای از تصاویر در فضا نمیباشد. انگیزة اصلی از انجام پژوهش حاضر با بررسی چگونگی بازنمود زمان و نمود در زبان اشارة ایرانی، معطوف کردن توجه زبانشناسان به یکی از ویژگیهای زبانی این زبان (مفاهیم زمانی) است، تا بتوان آنها را از خصوصیات و طبیعی بودن آن آگاه کرد، چرا که در جامعه ناشنوایان از اهمیت و ارزش بالایی برخوردار است و تاثیر مستقیمی بر روی زندگی آنها دارد. به این منظور بخش اعظم پژوهش (مصاحبه و مشاهدة مشارکتی) با حضور در مکانهای مختلفی مانند کانون ناشنوایان، هیئت مذهبی ناشنوایان و هیئت ورزشی ناشنوایان در دو شهر شیراز و مشهد و همچنین همایشهای مخصوص ناشنوایان صورت گرفته است و بخش دیگر کار با بررسی فیلمهایی از ناشنوایان مختلف در سرتاسر کشور بر اساس مشاهدة غیرمشارکتی انجام شده است و 20 نفر (10 زن، 10 مرد) از ناشنوایان به عنوان نمونه انتخاب شده اند. یافته های این پژوهش مشخص نمود که در زبان اشارة ایرانی برای مشخص کردن مفهوم زمان از روش های مختلفی مانند قیدهای زمانی، نشانگرهای واژگانی، مشخصه های غیردستی، گروه دستوری اعداد و عبارات زمانی طبق خط زمان فرضی استفاده میشود. جهت مشخص کردن نمود نیز از دو روش استفاده میشود. نمود مکرر، استمراری و عادتی از طریق تکرار در حرکات فعل و نمود کامل از طریق نشانگر واژگانی “تمام شدن” بیان میشوند که تمامی روشها به طور گسترده در میان ناشنوایان مورد استفاده قرار میگیرند.
پیشگفتار:
سخن گفتن (زبان) یکی از ویژگیهای ممتاز بشری است. انسان از راه سخنگفتن با دیگر افراد جامعه ارتباط برقرار می کند، میفهمد و می فهماند. گرچه از بیان کلمة زبان در نظر اول زبان بیانی به ذهن میرسد اما زبان می تواند ادراکی، کتبی، اشاره و هر نوع علایم قراردادی دیگر را نیز شامل شود. زبان اشاره یکی از مهمترین روشهای ارتباطی میان ناشنوایان میباشد که سبب میشود این افراد با یکدیگر و دیگران ارتباط برقرارکنند. حامیان زبان اشاره، در طول زمان ارزشی را که این زبان در جوامع ناشنوایان دارد بیان کردهاند، همانگونه که ودیتز[1] اظهار داشته است که زبان اشاره بهترین هدیة خداوند به ناشنوایان است. همانطورکه زبانهای گفتاری در جامعه شنوایان توسعه پیدا می کنند، زبانهای اشاره نیز بهطور گسترده و مستقل در جامعه ناشنوایان در سرتاسر دنیا رشد و توسعه مییابند. زبانهای اشاره به صورت همگانی نیستند به عبارت دیگر در کل جهان یکسان نیستند و مانند زبانهای گفتاری مختلفی که در سرتاسر دنیا وجود دارد، زبانهای اشارة مجزا و مستقلی نیز در دنیا موجود میباشند و هر جامعهای زبان اشارة مخصوص به خود را به کار میبرد. زبان اشارة ایرانی نیز جزء یکی از این زبانها محسوب میشود. زبان اشارة ایرانی، زبانی دیداری/فضایی است که با دارا بودن ساختار نحوی و معنایی خاص خود بهطور طبیعی در جامعه ناشنوایان در سرتاسر ایران با تفاوت لهجههای مختلف، رشد کرده است و مورد استفاده قرار میگیرد. نکتة قابل ذکر آن است که تمامی افراد با وجود تفاوت در لهجة خود به راحتی با دیگر ناشنوایان از مناطق دیگر ارتباط برقرار می کنند و این تفاوت اشارات مانعی برای عدم درک آنها نمیباشد، در حقیقت درک آنها بیانگر این مطلب است که این تفاوتها، تفاوت لهجه است نه تفاوت زبان.
اشارات موجود در این زبان از نوع قراردادی و در بعضی موارد به صورت شمایلگونه[2] هستند. وجود اشارات قراردادی در این زبان اثبات می کند که زبانی حقیقی است و تنها مجموعه ای از تصاویر در فضا[3] نمیباشد. تفاوت میان زبان اشارة ایرانی و بهطور کلی همة زبانهای اشاره با زبانهای گفتاری این است که در زبانهای اشاره، اطلاعات از طریق ترکیب آوا بیان نمیشوند بلکه از طریق ترکیب شکل[4]، جهت[5] و حرکت[6] دست و همچنین حالات صورت[7] منتقل میشوند. مانند زبانهای اشارة دیگر، زبان اشارة ایرانی نیز متشکل از دو بخش دستی و غیردستی است که این دو بخش برای تولید و درک زبان اشاره بسیار حائز اهمیت میباشند. بخش دستی شامل مواردی از قبیل شکل، جهت، مکان و حرکت دست میشود و بخش غیردستی در برگیرندة حالات صورت و بدن میباشد. اشارات غیردستی (حالات صورت، چشم، ابرو، سر و غیره) در زبان اشاره نقشهای بسیاری را ایفا می کنند. مهمتر از همه، نقشی است که این اشارات در نحو ایفا می کنند. برای مثال، حالات صورت در اکثر زبانهای اشاره که زبان اشارة ایرانی نیز شامل آن میشود، برای سوالهای بله/خیر یا سوالهای کهای استفاده میشوند. در زبان اشارة ایرانی هنگامیکه اشارهگر سوال بله/خیر میپرسد، ابروهایش را بالا میبرد و کمی سرش را به سمت جلو کج می کند. هنگامیکه اشارهگر سوال کهای مانند کی، کجا، کدام و غیره را میپرسد، ابروهایش را پایین میآورد و کمی سرش را به سمت جلو میبرد در صورتیکه بدنش را به سمت عقب تکیه میدهد و صورت نیز حالت جمعشدگی به خود میگیرد. در جملات شرطی نیز هنگام اشاره کردن، ابروها به سمت بالا حرکت می کنند.
علاوه برکلیه نقشهای نحوی، حالات صورت و حرکات بدن در بیان آهنگ گفتار[8]، تکیه[9] و درنگ[10] نیز نقش مهمی ایفا می کنند. درست مانند اصول زبرزنجیری که در زبان گفتاری جزء لاینفک کلام میباشند، حالات صورت نیز جزء لاینفک زبان اشاره محسوب میشوند. اما بر خلاف تکیه، آهنگ و درنگ که نمیتوانند به تنهایی بدون کلام استفاده شوند، بعضی از حالات صورت یا حرکات به تنهایی مورد استفاده قرار میگیرند و جایگزین واژگان میشوند. بهطور کلی احساسات فرد اشارهکننده در صورت وی که با حرکات بدن همراه هستند مشخص میشوند. بنابراین آنچه که در رابطه با درک و تولید زبان اشاره از اهمیت برخوردار است، توجه به هماهنگ بودن کلیة اجزاء تشکیل دهندة آن میباشد، زیرا یک اشتباه کوچک در یکی از بخشها منجر به تولید اشارهای دیگر میشود و درک مطلب را با مشکل مواجه می کند.
فصل اول: کلیات پژوهش
1-1- مقدمه
در طول دورة روشنفکری قرن هجدهم، بسیاری از فلاسفه مانند کاندیلاک[1] بیان کردهاند که زبان اشاره بر زبان گفتاری مقدم بوده است. مانند توصیف زندگی
این مطلب را هم بخوانید :
افراد ناشنوا و جامعۀ آنها، اخیرا تلاشهایی نیز در رابطه با فهم ساختار زبانهای اشاره به عنوان سیستمهای زبان شناختی صورت گرفته است. در تحلیلهای زبانشناختی زبان اشاره، زبانشناسان در پی یافتن ویژگیهای زبانی این زبانها هستند و کلیة نظریه های زبانی را که تاکنون دربارة همگانیهای زبان ارائه شده اند، در مورد زبانهای اشاره بررسی کرده و به نوعی این نظریهها را محک میزنند (شیک، مارشارک و اسپنسر[2]، 2006، ص1). در اوایل دهة هفتاد با تلاش و حرکت عظیم استوکو[3] بود که دریچهای جدید برای شناخت زبان اشاره به عنوان زبانی کامل در زبانشناسی باز شد. وی مطالعة علمی مدرن بر روی زبانهای اشاره را با نگرشی انسانشناسانه و ساختارگرایانه[4] آغاز کرده و بر اساس آنها مشخص کرد که کلیة زبانها دارای ساختارهای منظمی[5] هستند (آرمسترانگ و ویلکوکس[6]، 2007، ص5). حدود نیمقرن از شناخت زبان اشاره به عنوان زبانی کامل و طبیعی میگذرد، اما هنوز بسیاری از افراد شناخت دقیقی از این زبان نداشته و تصور می کنند که فقط زبانی قابل قبول میباشد که با تولید صدا همراه باشد. مطالعات انجام شده بر روی زبانهای اشاره این ادعا را تصدیق کرده که آنها زبانی با کلیة مشخصههای دستوری و زبانشناختی مانند زبانهای گفتاری هستند. این زبانها بهطور معمول و بدون هیچ آموزش خاصی توسط افرادی که در معرض آن قرار گرفته، فرا گرفته میشوند و از پتانسیل لازم در مواردی مانند هنر، استدلال، قوة تعقل و احساسات برخوردار میباشند. همانگونه که افراد شنوا نسبت به زبان گفتاری خود احساس غرور و قدرت دارند، ناشنوایان نیز به زبان اشارة خود افتخار و نسبت به آن احساس قدرت می کنند (میر و سندلر[7]، 2008، ص2).
پژوهش حاضر با دارا بودن 5 فصل، کوششی در تبیین چگونگی بازنمود دو مقولة زمان و نمود در زبان اشارة ناشنوایان ایرانی میباشد که ترتیب کلی مطالب در آن به این صورت خواهد بود: در فصل اول مقدمه، بیان مسئله، اهمیت موضوع، اهداف پژوهش، محدودیتهای پژوهش و تعریفی از کلیدواژهها مطرح میگردد. فصل دوم شامل دو بخش میشود؛ در بخش اول آن بهطور کلی بعضی از مفاهیم نظری چون ناشنوایی، علل ابتلا به ناشنوایی، زبان اشاره، زبانشناسی زبان اشاره و فراگیری زبان در ناشنوایان به تفصیل معرفی خواهند شد و در بخش دوم این فصل به تعریفی از موضوعات اصلی (زمان و نمود) و مفاهیم ساختواژی و تکواژ تصریفی پرداخته میشود و سپس پیشینة پژوهش ارائه میگردد. فصل سوم به معرفی جامعه آماری، روش پژوهش و بخش اجرایی پژوهش می پردازد. در فصل چهارم به ارائة یافته ها و تجزیه و تحلیل داده ها پرداخته میشود. در نهایت در فصل پنجم بحث و نتایج حاصل از بررسی میدانی و مشاهدات انجام شده در پژوهش مطرح میشود، در قسمت بعد آن پیشنهادات مربوطه و در قسمت پیوست چند نمونه از گفتار و مکالمات ناشنوایان ارائه میشوند.
2-1- بیان مسأله و اهمیت موضوع
از دهه 1960 به بعد در آمریکا، اروپا و سایر کشورها با رخداد وقایع مختلفی از جمله مطالعات علمی زبانشناختی در مورد زبان اشاره از طرف زبانشناسان، رشد نهضت حقوق مدنی و توسعة وسایل فناوری خاص ناشنوایان و به تبع آن، حضور فعالتر ناشنوایان در جوامع باعث شد که بهتدریج ناشنوایان به عنوان یک گروه یا اقلیت مستقل فرهنگی- زبانی پذیرفته و شناخته شوند (آرمسترانگ و ویلکوکس[1]، 2003).
کم کم در این دهه، از طریق تحقیقات استوکو زبان اشاره به عنوان یک زبان با ارزش و کامل شناخته شد. در حقیقت وی انقلاب بزرگی را در طول تاریخ، جهت شناسایی زبان اشاره در دنیا به راه انداخت (ولی و